سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تراشه های فکر

 

به نام او که فرمود:
لا یکلف الله نفسا ال وسعها

 

 

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است
بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی (ره) که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد.
ما از سرنگون شدن نمی ترسیم،
از انحراف می ترسیم.             (
شهید پیچک)

 

تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم هم به آخر رسید! و امروز، چند ساعت دیگر انتخابات بزرگ ملت ایران آغاز می شود تا به جهانیان نشان دهیم، چگونه دموکراسی حقیقی در قالب مردم سالاری دینی محقق می شود؛ انتخاباتی که همگان در‏ آن برابرند، نه رای الکترالی وجود دارد و نه اعمال نظر دیوان های مختلف!
انتخاباتی مبتنی بر شعور مردم و نه احزاب فاسدی که همواره بعد از انتخابات وامدار تامین کنندگان مالی خویشند - هرچند در انتخابات ما هم اگر عده ای انتخاب شوند، آنقدر خود را بدهکار صاحبان زر و زور کرده اند که معلوم نیست مردم تا کی باید تاوان آن ها را باز بپردازند - .

از همه اینها که بگذریم، این انتخابات صحنه نمایش های بدیع بود، صجنه ای برای آشکار شدن آن روی دیگر بعضی ها! نمایشی برای گل یا پوچ!!!
کسانی که سالهای سال، ادعایشان گوش فلک را پر کرده بود
کسانی که از یاد برده بودند کلام امام بزرگوار را که می فرمود: "ما به انقلاب بدهکاریم نه انقلاب به ما"، گوشزدهای مدام امام عزیز را که می فرمودند:" نگویید انقلاب برای ما چه کرده است، بگویید ما چه کار برای انقلاب کرده ایم" ( نقل به مضمون. هرچند این دو فرمایش انقدر مشهور است که نیازی به رفرنس دادن نباشد)

کسانی که در این بازی مجبور بودند رو بازی کنند! و نقاب از چهره ها بگشایند:
از آن شیخ سالخورده که نشان داد"دود از کنده بلند می شود" ( و همچنین از برخی رفقای نزدیک - بخوانید پارتنر!- که در همه عکسها هم اتفاقا در کنار ایشان بودند چون دو شریک، شبیه دو همسال!)
تا آن سیدی که سیّدیش مُسری بود! و یارانش سبز می شدند! آن سبزهایی که دیگر مقدّس نبودند.

تا آن سردارِ بی سپاهِ امروز! که امروز اقتصاد دان بزرگیست و چی چی رالیسم اقتصادی را مطرح می کند( چیزی شبیه فئودالیسم!)

تا آن فرماندار ماکو، که امروز رئیس جمهور مملکت است! او که بر خلاف دیگران، سمتی را  بعد از انقلاب به ارث نبرد و آنچه را بدان رسید بواسطه شایستگی بود نه آشنایی با این و آن، به خاطر تلاش های صادقانه اش بود و نه زد و بند با این و آن، به سبب سابقه پاک و پرونده شفافش بود و نه عوام فریبی های متظاهرانه!، به این  واسطه بود سوادش، استادیش و دود چراغ هایی که خورده بود، واقعی بودند!!!

به هر حال فردا با حضور ملت بزرگ ایران پای صندوق های رای یک نفر از این صالحین! انتخاب می شوند و زمام امور آینده کشور را در دست می گیرند، نتیجه هر چه که باشد، پیروز اصلی این صحنه مردم پاک و بی ریایی هستند که فارغ از تمام منفعت طلبی ها، هیجانات زود گذر ، زرق و برق  ارتباط های افسارگسیخته ای که برخی ستاد ها محمل آن بودند، یا وعده های مقام و ...., تنها به فکر مصالح ملت و میهن و آئین خویشند!

پرونده انتخابات نهم تا آخر وقت فردا بسته خواهد شد و روسیاهی این دنیا و ویرانی آخرت برای کسانی خواهد بود که با طرح های ماکیاولیستی، هر وسیله ای رو -اعم از تخریب و تهمت و فحاشی، تا خود زنی های تبلیغاتی که در پست قبل به آن اشاره کرده ام - هر کاری کردند!
اما از درون صندوق ها هر کسی هم که بیرون آید به عنوان رئیس جمهور مملکت باید به او، برنامه ها و نیز طرفدارانش احترام گذاشت و کمک کرد تا ایران و ایرانی به جایگاه شایسته خویش برسد، البته با نقد های منصفانه و مومنانه! و نعوذ بالله تخریب های بی منطق و فحاشی های بی هدف! انشاءالله آنچه برای ما بهترین است خداوند همان را به دست ملت مومن و آینده ساز! ایران محقق فرماید.

انشاءالله

 

 



نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

کمیته x ، پروژه آشوب و فتنه، لزوم هوشیاری

سه شنبه 88 خرداد 19 ساعت 11:21 صبح

 

به نام او که می فرماید:
تواصو بالحق و تواصو بالصبر


 

اگر دیدید کسى   اصرار بر اغتشاش و درگیرى دارد، بدانید او یا خائن است، یا بسیار غافل

در روزهای پایانی انتخابات دهم ریاست جمهوری، فضای سیاسی کشور بسیار پر شور و در مواقعی ملتهب است که نشان از بالندگی فکری و سیاسی مردم در این سی ساله انقلاب دارد.
حضور حداکثریِ ملت ایران در انتخابات دهم، همواره موجب عزّت، سربلندی و اقتدار ایران اسلامی در مجامع جهانی و تامین کننده منافع ملی در داخل کشور شده است. همین است که دشمنان ایران و اسلام در طول این سی سال، همواره با اصل این حضور مخالفت کرده و در حرکتی موزیانه خواستار تحریم انتخابات شده اند و هر بار تودهنی محکمی از ملت ایران دریافت کرده اند اما در این میان نگرانی هایی نیز بواسطه حضور برخی افراطیون در ستادهای مختلف وجود دارد.

 

پروژه  اغتشاش و فتنه کلید می خورد
بررسی های دقیق جریان انتخابات و صداهایی که از گوشه و کنار برخی ستادها به گوش می رسد، نشان می دهد عده ای با طرح توطئه های پیچیده ای که از مدتها قبل برنامه ریزی کرده اند، سعی در ایجاد تنش میان حامیان کاندیداها و به تشنج کشیدن فضای امن و آرام کشور در آستانه انتخابات دارند.

پروژه ای که از ماه ها قبل در کمیته های جنگ روانی برخی کاندیداها (کمیته ای موسوم به کمیته X) طرح ریزی شده و سعی دارد با خودزنی های تبلیغاتی، موجی از مظلوم نمایی را در کشور در دو مرحله ایجاد کند:
1) قبل از برگزاری انتخابات: به راه انداختن موج مظلوم نمایی که به وسیله افرادی صورت می گیرد که خود را حامی آقای دکتر احمدی نژاد جا می زنند و با هتاکی، شعار های تند و زننده، سنگ پرانی و تخریب اموال عمومی،  می خواهند آقای دکتر و حامیان ایشان را زیر سوال ببرند.

2) بعد از انتخابات: طراحی کمیتهی  X برای بعد از انتخابات چه در صورت پیروزی کاندیدای مورد نظرشان و چه در صورت شکست وی، ایجاد یک تشنج فراگیر در سطح کشور است. تا بتوانند با سوار شدن بر موج های این نا آرامی ها، زمینه ایجاد یک انقلاب رنگین را در ایران اسلامی مشابه آنچه در گرجستان، اکراین و... اتفاق افتاد، فراهم آورند.
 در این راستا می توان به طور خلاصه به موارد زیر از میان هزاران مورد موجود اشاره کرد:

1.    چاپ گسترده عکس های بیحجاب همسر یکی از کاندیداها در پیش از انقلاب، برای نسبت دادن این کار به ستاد رقیب و بدنامکردن وی و حامیان ایشان که بحمدا... کشف و خنثی شد.

2.       پاره کردن بنرهای تبلیغاتی خودی، حمله به ستاد های کاندیدای خودی و منتسب کردن آن به ستاد رقیب

3.       جعل و انتشار نامه هایی از مسئولین نظامی کشور وارگان های وابسته به نهاد مقام معظم رهبری در حمایت از یک کاندیدای خاص

4.       جابه جا کردن آمار نهاد های رسمی کشور(مثل بانک مرکزی، مرکز ملی آمارو...) و بی اعتبار و دروغ دانستن آمارهای واقعی

5.       ایجاد اخلال های صوری در همایش تبلیغاتی با قطع برق و صدای استادیوم توسط افراد خودی، سنگ پرانی به اتوبوس حامل کاندیدا و . . .

و بسیاری دیگر از بی اخلاقی ها، بی تقوایی، دروغ گویی ها و اهانت ها،که در این مجال نمی گنجد اما ذکر یک نکته اساسی است :

نکته مهم اینست که بعد از مشاهده حمایت گسترده ملت فهیم ایران، از شجاعت و پاکی آقای رئیس جمور و روی برگردانی مردم از برخی کاندیداها و حامیان فاسد آنها، کانون فتنه به محوریت کمیته یX ( که سعید حجاریان در راس آن قرار دارد) فاز 2 عملیات خود را با رویکرد ضربه به امنیت کشور، ایجاد نا امنی و درگیری با ستادهای رقیب به صورت حمله های فیزیکی با سلاح های سرد یا  بمب گذاری در برخی شهرها آغاز کرده است.

این عملیات عملا با سخنرانی کاندیدای مورد نظر و سیل اهانت و تهمت به آقای احمدی نژاد در مناظره یکشنبه شب، آغاز شد که تِم اصلی آن حرفهای آقای حجاریان است که گفته بود: به موسوی گفتم آنقدر بگو احمدی نژاد دروغ می گوید که اگر گفت ماست سفید است، دیگر مردم باور نکنند!

 در این شرایط حساس که توطئه ها و دام های فراوان توسط بدخواهان ملت طرح ریزی می شود، لزوم هوشیاری و خویشتن داری آگاهانه، بیش از پیش اهمیت پیدا می کند.

لذا از همه حامیان کاندیداها می خواهیم با در نظر گرفتن تقوا، انصاف و بصیرت، در دام شیّادانی اینچنین و دین به دنیا فروشانی که هدف را با هر وسیله و شیوهای توجیه شده می دانند، نیفتند که اگر وارد چنین مسیری شوند هم خائن به ملت محسوب می شوند و هم در پیشگاه الهی دیگر عذری نخواهند داشت. . که به فرموده مقام معظم رهبری : « اگر کسى دیدید که اصرار بر اغتشاش و درگیرى دارد، بدانید او یا خائن است، یا بسیار غافل »

 

 اما سخنی با همراهان
دوستان! آیا وقتی آقای دکتر چهار سال با تمام خون دلها، فشارها، تهمتها و تخریبهای کمرشکن و ناجوانمردانه دَم بر نمیآورند تا مصالح ملت و میهن به خطر نیفتد، ما نمی توانیم تنها یک هفته همه فحش ها، تخریب ها و احیانا تحریک به تشنج ها را با سکوت جواب دهیم تا فرصت مظلوم نمایی و ایجاد موج خشونت طرح ریزی شده، در اختیار بدخواهان قرار نگیرد؟

 



نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

ادب مرد به از دولت اوست!

دوشنبه 88 خرداد 18 ساعت 3:33 صبح

 

به نام او که فرمود:
"فاستقم کما أمرت ومن تاب معک ولا تطغوا إنه بما تعملون بصیر"

 

 از خدا جوییم توفیق ادب  /  بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش در همه آفاق زد
باز گستاخان ادب بگذاشتند/ چون گدایان زله ها برداشتند
از ادب پر نور گشتست این فلک /  وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بُد ز گستاخی کسوفِ آفتاب/ شد عزازیلی ز جرات رد باب 

 

یک مقدمه تئوریک :
تفکر! لازمه یک انسانِ ذی شعورست، انسانی که مهمترین تمایزش با حیوان را همین تفکر و گویائی دانسته اند.
با گسترش ارتباطات و تحقیق دهکده جهانی مک لوهان، موج سوم تافلر و امواج بعدی در زندگی بشری؛ تفکر، تحلیل و بصیرت به جزئی لاینفک از زندگیِ انسانیِ آدم ها تبدیل شده است.

زمانی اگر در زندگی بشری، قدرت بازو معیار و ملاک برتری بود، زور و تفنگ تعیین کننده قدرت بود...
زمانی اگر ثروت حرف اول را در معادلات بشری می زد و با ثروت،قدرت به اجاره او در می آمد...
زمانی اگر فرانسیس بیکن، قدرت را در دانش می دانست(Power is knowledge)...
امروز در عصر انفجار اطلاعات، تفکر و تحلیل است که عامل اصلی قدرت محسوب می شو؛  اینکه کسی چگونه بتواند از میان دریای اطلاعات موجود و شتابنده هزاره سوم، بهترین، نزدیک ترین،خلاصه ترین و جامع ترین جواب و راه حل مناسب را برگزیند!

جهان امروز، دیگر جهان از بَر کردن اطلاعات نیست، امروز، عصر، عصر ِ اندیشه و خردباوری و روشن بینی است.عصر آزاد اندیشی و پرهیز از دُگم اندیشی هاست.

 یک مقدمه پراتیک
صاحب این قلم، با تمام ایرادات، مضایق و احیانا اشتباهاتی که در مسیر "شدن" داشته است، به خود می بالد که در این بیست و اندی سال، همواره تلاش کرده است در سِلک کسانی نباشد که طوطی وار آنچه می بینند و می شنوند را تکرار کند! و با همه فراز و نشیب ها، امروز می تواند ادعا کند اندیشه هایش نه محصول خانواده است، نه محیط و نه پروپاگاندای بوق های دروغ پرداز! هرچند تاثیر دو عامل ابتدایی و حتی عامل سوم، بر  هیچ کسی پوشیده نیست اما این تاثیر و تاثر ها سعی شده است آگاهانه باشد و از روی انتخاب. که همه اینها نه به واسطه این قلم حقیر و این اندیشه محدود، که همگی حاصل عنایات الهی است،  که مارا از آنانی قرار نداد که چون بت پرستان ایمانمان را معطوف به کفر پدرانمان کنیم! و این شدن ماحصل تلاشیست برای آموختن مبانی و بنیاد های علوم در حد بضاعت این حقیر!هرچند این ظرف کوچک تهی، بسیار بسیار کوچکتر از عظمت مظروف است اما "لا یکلف الله نفسا الا وسعا"
 "من نامه" نویسی را دوست نمی دارم اما این مقدمه تئوریک را برای عرایضات بعدی لازم می دانم:

 ماجرا چیست:

با آغاز ماراتن انتخابات دهم و عطش نوشتن در این چند مدت ِ پرهیز، سعی شد آنقدر که وسع مطالعات اجازه می دهد، مطالبی را برای خودم یادداشت! کنم تا هم تمرینی برای ابراز عقیده باشد و هم محملی برای تضارب نظرات و جریان آزاد اطلاعات.
سعی شد آنچه گفته می شود بر اساس منابع در دسترس و ثقه باشد که مبادا راه به بیراهه بریم و قدمی از حق و عدالت دور بیفتیم. شور ِ جوانی را به شعور اندیشه سنجاق کردیم و مطالبی ایراد شد.
مخاطبان بسیاری هم جذب شدند!

 تیپولوژی نظرات و سلوک رفتاری
اما آنچه دیدم سه ضد را( به اعتبار جناب مولانا که می فرمود:عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد) به یکجا در درون من ایجاد کرد:
اول: مسرت: از بابت اینکه دیگرانی شریک و ناقد اندیشه های این قلم اند.
دوم: تاسف: از بابت عده ای که بنیان مخالفتشان تنها بر پایه های اهانت و هتک حرمت و بی منطقی استوار بود
سوم:  رضایت: از بابت اینکه تجربه ای جدید در برخورد با نظرات مختلف و شعارها به دست آوردم.
دیدن اهانت ها هرچند گاهی صاحب این قلم را آزرده خاطر می سازد اما خوشحالم که می توانم اندکی بفهمم چقدر سخت بود آغاز رسالت آخرین نبی؛ و چه میزان قوی بود ایمان کسانی که با کمی یاران و کثرت دشمنان حتی قدمی از ارزشها و اعتقاداتشان عقب ننشستند!
و خوشحالتر از بابت اینکه امروز  وقتی پیامبر می فرماید:" در آخرالزمان امتی از امت من خواهند آمد که بی آنکه پیامبر خدا را دیده باشند، مومن اند" و اینکه " ایمان مسلمانان آخر الزمان بیشتر از مسلمانان صدر اسلام است" و.... می توانم کمی تصور کنم چرا؟

 صاحب این قلم بر خود فرض می داند از همه کسانی که با نظرات خویش، راهی برای رویش های جدید در اختیار قرار می دهند تشکر کند، چه آنهایی که مشفقانه نصیحت می کنند و چه آنهایی که مغرضانه اهانت! و چه آنهایی که سعی در حمایت دارند!
باور دارم اهانت های بی دلیل و منطق، آدمی را به درست بودن مسیر امیدوارتر می کند و به بی محتوا بودن آن عده متحجر ِ خشک اندیش واقفتر!

اغلب نظر هتاکان را حذف نکرده ام تا منطق این فحاشان برای سایرین روشن باشد! و نیز جوابی هم برای آنها ندارم که با سکوت، هدیه این هتاکان را به خودشان باز پس می دهم.

و خدا را شاکرم که مارا در میان صراط های ضلال، به مستقیم ترین صراط خویش راهنما شد.
و شکر می کنم که "الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء".
و شکایت می کنم از این زمانه وانفسا، از این جهنم شیطنت و شیطانیت، این بهشت شهوت و شعار!
و می گویم " الهی أشکو الیک من کثرة أعدائی و قلة احبابی"
شکایت می کنم از عصر عصیان و غیبت! که امروز بی صاحب مانده ایم! که هر کس و ناکسی کمر به قتل عاشقان می بندد و باورهای دینی را با وقاحتی تمام اراجیفی قرون وسطایی می خواند! کسانی که آنقَدَر در منّیت خویش و نفس طغیان کرده امّاره خویش، غرق شده اند که دلهایشان سیاه و فطرتهایشان قلب شده است.
پناه می برم به خداوند از شر شیطان و نفسم، و کمک می خواهم از خدا برای ثبات قدم و داشتن یک زندگی آگاهانه، و صبر در برابر مصائب.

 اما سخنی با دُهُل نشینان بی منطق!
راستی که قرار نیست مُطّلا ها همیشه محترم بمانند! همیشه و همیشه سنگ محکی هست که مشخص کند چه کسی باطل و بی محتواست و کدام طلای ناب و خالص.
همیشه معیاری وجود دارد که سره از ناسره باز شناخته شود.
همیشه جریاناتی اتفاق می افتد تا مشخص شود چه کسانی در پشت ظاهر فریبای! گفتگو و تساهل و تسامح، تنها به فکر انحراف افکار عموم هستند و وقتی کوچکترین اعتراضی به آنها می شود، چهره از نقاب ها بیرون می کنند و آن روی دیگرشان را نشان می دهند(برای  آدرس این مطلب به آذر ماه 86، دانشگاه تهران، نشست آقای خاتمی با دانشجویان مراجعه فرمایید)
همیشه اتفاقاتی رخ می دهد تا آن مقدس نمایانی که ادعای تقواپیشگی و زهد می کنند، حتی از آوردن نام خداوند در اول صحبت هایشان یا خجالت بکشند و یا فراموش کنند که دومی اگر تاسف بارتر از اولی نباشد کمتر نیست( آدرس این ملطلب به مناظره آقای موسوی با آقای رضایی بر می گردد).

همیشه چیزهایی! پیش می آید که برخی مدعیان اخلاق، که صحبت کردن از افراد را در مواقع غیبتشان تقبیح می کنند و آن را بی تقوایی و غیر اخلاقی می دانند، ده دقیقه اول و 5دقیقه آخر یک مناظره(آدرس همان قبلی است) و تمام فرصت یک مناظره دیگر را ( مناظره آقای موسوی با آقای کروبی) را به وارد کردن اتهام، تخریب و هتک حرمت کسی کند که غایب است!

 و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!

 همیشه اتفاقاتی می افتد تا شعارهای "زنده باد مخالف" و یا ورژن های قدیمی تر آن"تحمل مخالف" با فحاشی و هتاکی های برای همه تعبیر شوند!
اتفاقاتی می افتد تا کمیته های جنگ روانی ستاد های انتخاباتی، شرّشان به خودشان برگردد و خود و حامیانشان رسوا شوند( به اخبار کشف چاپخانه های تکثیر انبوه عکس های پیش از انقلاب! بزرگترین زن روشنفکر ایران رجوع کنید)
چیزهایی پیش می آید که مصرع ِ "ادب ِ مرد به از دولت اوست" تعبیر شود وقتی کسی در برابر تذکر قانونی مجری برنامه ای - بر می آشوبد و با عصبانیت، هرچه از دستش برمی آید می کند تا عقده های ذلت مناظره رو در رو را با محاکمه غیابی حریف، خالی کند( آدرس این ماجرا مناظره آقای موسوی و کروبی است)

  و من فکر می کنم به کلام جناب مولانا:
باز گستاخان ادب بگذاشتند/ چون گدایان زله ها برداشتند
 بی ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش در همه آفاق زد

و راستی!
و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!

 



نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

آقای بی شعور! لطفا به شعور مردم توهین نکن

شنبه 88 خرداد 16 ساعت 12:44 عصر

 

به نام او که
عزت را در ایستادگی و آسایش را در تلاش و مجاهده قرار داد

 

 

آقای بی شعور! لطفا به شعور مردم توهین نکن

 

امروز که دیگر بازار انتخابات داغ ِ داغ است هرفرد و گروهی برای بالا بردن رای خود تلاش می کند، ستادهای انتخاباتی مدام پرو خالی می شوند، دانشگاه ها پر است از مناظرات جنجالی، صدا و سیما هم که خود به تنهایی 70-80 درصد کارها را بر عهده گرفته است. و خردادی داغ! برای ایران رقم خورده است.

اما این وسط هستند آدم های بی جنبه ای که فضای حاکم و هیجانات انتخاباتی را فرصتی برای ابراز وجود و نشان دادن خود می کنند و از هیج فرصتی برای مطرح کردن خود دریغ نمی کنند.

یک روز همان کسی که برای آمریکا قربان صدقه می رفت و قداست اسرائیل را بالاتر از خون شهدا می دانست، وقتی مسئولی اشتباهی در گفتار خود می کند - و بعد هم با اذعان به اشتباه خود، در صدد اشتباهش بر می آید - بد ترین فحش ها و فریاد های "وا اسلاما"سر می دهد.

یک روز دیگر دخترِ فلان مسئول سابق که کوس رسوایی  خود و خاندانش گوش فلک را کرده است -  با ثروتهایی که معلوم نیست از کجا آمده است - به رئیس جمهور ملت - که نماد اراده یک ملت و شخصیت یک مملکت است - توهین می کند و با زیر سوال بردن شعور ملت ایران می گوید: " مبادا یکبار دیگر اشتباه کنید و به این... رای بدهید که اگر اینبار هم انتخاب شود، ادعای امام زمانی می کند."

بدتر از همه اینها، آن عده ای هستند که حماقت و سفاهت خودشان را به مردم نسبت می دهند:

آنهای که وقتی ملت به آنها رای می دهد، عزیزترین، فهیم ترین و دموکرات ترین مردمان دنیا می شوند، اما وقتی همان ملت - که می بینند این مسئولان بی کفایت، تنها به فکر پر کردن جیب خودشان و دوستانشان هستند و مملکت را به حضیض خفت و خواری می برند - از آنها رو بر می گردانند، بی شعور، لُمپن، عوام و نفهم خطاب می شوند.

یا آنهایی که وقتی خرید زمستانی موجود در انبارها، برای اینکه فاسد نشوند به قیمت توافقی به کمیته امداد واگذار می شود، فراید می زنند: " شما با سیب زمینی می خواهید رای بخرید!"

 

خطاب من به آن بی شعور های منفعت طلبی است که با بی تقوایی و گستاخی، به ساحت ملت فهیم ایران توهین می کنند!

آقای بی شعور!
اگر رای شما با یک سیب زمینی، با یک کاسه آش، با یک...جابه جا می شود، ملت بزرگ ایران محترم تر از آنند که با لپ تاپها، چک های ملیونی، بورسیه های خارج از کشور، زمینهای مرغوب کنار سواحل و .... منافع ملی اشان را فدا کنند!

خطاب من به عاج نشینانی است که از مملکت و وهن خویش گریخته اند و در دامن دشمنان این ملت، به ملت و میهن خویش خیانت می کنند!

 

آقای بی شعور!
شما لطفا به فکر خودتان باشید! و حقارتی که از گریختن به دامن دشمنان این ملت و خیانت به مام میهن، تا ابد بر پیشانیتان مهر" باطل شد" زده است. ملت ایران ولی و قیّم نمی خواهد!

 

ایران و ایرانی خود بهتر می داند با سرنوشت خویش چه کند!

 

 



نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

 

به نام او که
"تعزّ من تشاء و تذّل من تشاء" همه به دست اوست

 

تقصیر جناب موسوی نیست!
کسی که بیست و چند سال از حوادث مملکت دور بوده است و حتی از دور، دستی بر آتش حوادث مملکت نداشته است، وقتی به یکباره و ناگهانی در دام چیده شده اصلاحات چی ها می افتد و در مسیر انتخاب شدن قرار می گیرد و ز بسیاری از مسائل، اتفاقات و حتی ادبیات دیپلماتیک دور می افتد، باید هم برنامه مدوّنی نداشته باشد و تنها به رو خوانی آنچه که دوستان عاج نشین برایش نوشته اند بسنده کند!

 

تقصیر آقای موسوی نیست!
 وقتی دوستان و استراژیست های تنبل ایشان، نمی توانند همه موضوعاتی را که قرار است در جریان مناظرات اتفاق بیفتد را پیش بینی کنند و آقای نخست وزیر پیر! هرچقدر میان ورق های تایپ شده بگردد چیزی پیدا نکند و تنها باید بگفتن چیز بسنده کند!

 

تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی عده ای که سالها از خون ملت مکیده اند و امروز دستشان از جیب بیت المال کوتاه شده است، او را شیر بکنند که وارد صحنه ای شود که حیثیت سی ساله اش بر باد می رود.

 

اصلا تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی با تاخیر فاز بیست و چهار ساعته از مناظره جنجالی اش، انشائی را به دستش می دهند تا از حیثیت بر باد رفته اش دفاع کند! و بر خلاف همه ادعاها و ژست های عوام فریب، پشت سر کسی بیانیه ای بخواند که دیگر امکان دفاع از خود ندارد!

 

تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی همه مال مردم خور هایِ رشوه بگیر ِ رانت خوار، از او حمایت می کنند،‏برایش ستاد می زنند، در برنامه هایش می رقصند و نمادهای مذهبی را با اندام های عریانشان، به سخره و اهانت می گیرند.

 

اصلا تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی آدم هایی فاسد-که طبل رسوایی شان آسمانِ ایران را سالهاست که پر کرده است-دورش جمع می شوند، از نهضت آزادی منفور بگیر تا سازمان تروریستی مجاهدین، از چند فرقه ساختگی صهیونیستی بگیر تا هنرمندانِ نان به نرخ روز و مبتذلی بگیر که مملکتِ خویش را به فرشهای قرمز لوس آنجلس و رخت خواب های متعفن لاس وگاس و کاباره ها ترجیح می دهند!

 

اصلا تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی ایشان مرکز تجمع تمام جبهه نفاق می شوند، و کسانی که سالها جانماز به آب می کشیدند، امروز آن روی دیگر و وحقیقت وجود خویش را نشان می دهند!

 

تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی همسر ایشان بزرگترین زن روشن فکر ایران می شود( البته باید از خود ایشان پرسید که بعد از شیرین عبادی یا قبل از او؟) پیش از انقلاب دامن مینی ژوپ می پوشد، گل سرخ به سر می زد و.... امروز رییس دانشگاه الزهراء می شود که زهره را به زهرا و کاظمی را به رهنورد و مینی ژوپ را به چادر! عوض کرده می کند

همسری که آنچنان نابغه هست که همزمان در چند رشته متفاوت تحصیل می کند( البته در دانشگاهی که همسر دلبندش یکی از اعضای هیئت امنای آن هستند) و بعد با نوعی قانون پذیری مثال زدنی! در رشته ای غیر مرتبط با تخصصش استاد می شود و به ایران وایرانی درس پشتکار و دود چراغ خوردن می دهد!!!

 

تقصیر ایشان نیست!

وقتی مردم ایران بدون ملاحظه کاری های خطی و باندی تنها دلباخته حق و عدالت اند.
مردمی که آنقَدَر فهم و شعور دارند که بفهمند این «چیزها»از کجا آب می خورند
مردمی که می دانند آن هل شدن ها و رنگ از رخسار پریدن ها نشانه متانت است یا....

مردمی که خوب می دانند روزی 20ساعت کار طاقت فرسا در هیئت دولت یعنی چه!

مردمی که از میان همهمه آن بوق های شیپورچی ها و طبل های کر کننده تبلیغات چی ها( بخوانید دروغ چی ها، تهمت چی ها، تخریب چی ها) صدای حق و حقیقیت را به روشنی تشخیص می دهند!

 

تقصیر آقای موسوی نیست!

اگر ملت ایران فهیم است و  هم، تئاتر های بازیگران در فیلمهای تبلیغاتی را می شناسند! و هم صداقت و سادگی مستند های واقعی را!

 

آقای موسوی!

بنده نه جایگاه حقوقی آنرا دارم که به شما تذکر بدهم و نه اقتضای ادب چنین حکم می کند!

اما درد دل دردمندانه ای با حضرتعالی دارم!

این بازی های سیاسی و این انتخابات همچون دهها انتخابات دیگر نیز خواهند گذشت و بالاخره نتیجه ای حاصل خواهد شد، آنچه تنها می ماند عیار انسانیت، شعور و فهم ماست و اینکه آیا می ارزد آخرت خود را بهای رسیدن به جایگاه های ظاهری دینمان را بفروشیم !

ایا می ارزد کسی که به ظاهر سالها الگوی ما جوانان در دیانت و خویشتن داری و فراجناحی عمل کردن بوده است، امروز آبروی خود را فدای کسانی کند که نه تنها قرابتی با این معانی ندارند بلکه هیچ ارزشی هم نه برای شما، نه برای ملت و نه برای آبروی شما و ملت قائل نیستند و تنها به فکر زر اندوزی و قدرت طلبی هستند!

 

آقای موسوی!

خودم، خودم و هزار بار خودم را دعوت به تقوای الهی و در نظر آوردن نیت ها می کنم! و به عنوان جوانی از نسل سوم به شما نه تذکر، نه نصیحت بلکه خواهش می کنم، بیشتر به فکر آبروی خودتان، مردمتان و صد البته آخرتتان باشید.

 

باشد که خداوند مارا از کسانی قرار دهد که در شناخت و عمل به تکلیف پیشرو و ثابت قدم بفرماید و مارو از فتنه های دجّال های آخر الزمانی حفظ، انشاءالله



نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

 

 به نام او که حق را دیدنی! کرد

 

یک بازی تمام شده ؛ آقای گل و دروازه خالی

 

روایتی از مناظره سوم!

همه منتظر مناظره سوم بودیم،

بعد از زلزله مناظره دوم که با فرو ریختن شرافت خود تراشیده عده ای مال مردم خور و گردن کلفت، همراه بود، ایران در شُکّ و بهتی عجیب فرو رفت. و همه منتظر مناظره سوم بودند!

مردم می خواستند ببینید رضایی! او که 8 سال فرمانده جبهه کفر علیه باطل بود این بار در جهاد اکبر چه خواهد کرد! آیا در معامله ای پنهانی از مشتی زر و زور مدار حمایت می کند و در صف تخریب سه در برابر یک قرار می گیرد یا مردانه از حق دفاع می کند و تسلیم وعده ها و تهدید ها نمی شود.

 

مناظره بسیار آرام و با تعارفات متداول و من بمیرم و تو بمیری های معمول آغاز می شود، هر دو طرف مناظره شب گذشته را محکوم می کنند اما رضایی در یک جهت گیری برنامه ریزی شده، موسوی را در مقابل سوالاتی کلیدی قرار می دهد!

سوالاتی که در طول مدت مناظره با اینکه چند بار با اصرار پرسیده می شود اما جوابی برای آنها داده نمی شود و اقای موسوی تنها با جوابهایی مبهم یا آنها را از سر باز می کند و یا اصلا ورودی به آنها نمی کند. 

آقای رضایی نقاط ضعف حریف را می داند و آتش سکب توپخانه را به آن جهت می چرخاند! فرماندهی میدان همچون مناظره پیشینش با شیخ اصلاحات، در دست خود اوست و هر جا که اراده می کند حریف را می کشاند!

 

لحظات آخر است و آقای مهندس در تنگنا افتاده است!

آقای رضایی باز با سوالات تخصصی ایشان را به منگنه می کشاند ولی جناب مهندس تنها به گفتن چیز و خواندن بیانه ای برای محکوم کردن حریف دیروز که اتفاقا امروز هم غایب است بسنده می کند و با مصادره به مطلوب فرمانی 8ماده ای از امام(ره) که در پاسخ به انحرافات خود آن ها در ان روزها نگاشته شده بود، سعی در جبران گل های خورده  یک بازی تمام شده می کند!

 

اما به حتم برنده این مناظره آقای دکتر رضایی است که با برنامه های مدون، استدلالات محکم و سوال های دقیق حریف را در گوشه ای از رینگ به بن بست کشاند! هرچند عدم حساسیت ایشان و شائبه هایی که در برخی خبرگزاری ها نسبت به جلسه عصر روز مناظره ایشان با جناب موسوی، وجود دارد، احتمال زرگری بودن این جنگ آرام و بی تنش را منتفی نمی کند.

 

__________________
ما بعد التحریر!

بدین وسیله اشتباه لفظی در سطر اول «بعد از زلزله مناظره سوم که با فرو ریختن . . . » به ترتیب بالا تصحیح می شود.

نویسنده امتنان قلبی خود را از این خواننده فهیم ابراز می دارد و امیدوار است در آینده هم شاهد نظرات سازنده شکلی و محتوایی ایشان باشد 



نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

به نام خدای عدل و حق و عدالت

 

این روزها تنور انتخابات آنچنان که پیش بینی می شد داغ شده است و حتی عده ای در تب آن می سوزند! عده ای نانشان از آن بیرون می آید، عده ای آتش بیار معرکه اند و عده ای هم با نگرانی شاهد و نگران این حوادث اند.

مدت ها سکوت کردم اما این جنگ نابرابر! و این حمله های ناجوانمردانه، جایی برای سکوت باقی نمی گذارد که اگر امروز ساکت بمانیم فرداییان تاریخ مارا هم کنار اشعری ها جای خواهند داد!

تصمیم گرفته ام، شبهاتی که از این تنور داغ بیرون می آید را  - در حد وسع این حقیر - تحلیل کنم و شاهد مثال هایی هم از این سو و آن سو بیاورم!

 

اول: عریضه ای برای آقای سبزچی! که نخست وزیر امام (ره) بود

 

" من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده ام ، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شده ام . آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوءاستفاده شود. و میزان درهر کس حال فعلی او است ."

 وصیت نامه سیاسی - الهی امام( ره)

 

آقای نخست وزیر!
آن کسانیکه افتخار می کنند نخست وزیر امام بوده اند حتما تاریخ می دانند یا در این تعطیلات بیست ساله وقت کافی برای مطالعه داشته اند که بدانند جریان حق و باطل با مشابهت های فراوانی از ابتدای تاریخ آدمی تا به امروز بوده است.
جریان هابیل ها و قابیلها، علی ها و معاویه ها و...

حال می پرسیم آن زمان اگرعمرو عاص ها قرآن برسر نیزه می کردند و از مقدسات و ساده لوحی افراد سوء استفاده می کردند چه تفاوتی با  سوء استفاده از مقدسات و مصادره نماده های مذهبی به نام خود دارد.

از ایشان بپرسیم، سبزی که در فرهنگ و آیین ما نمادی از پاکی و معنویت و معصومیت است چرا امروز بر دست و دوش و شلوار و.... کسانی سوار است که کمترین سنخیتی با این نمادها ندارند.

 

آقای نخست وزیر!

برای بنده جالب است بدانم در این بیست سال شما کجای ایران بوده اید که در هیچ یکی از برهه های حساس ایران، احساس خطر نکرده اید

آن زمان که عده ای دل به غرب سپرده - که اتفاقا امروز در حلقه اول یاران شمایند - از سنگر دانشگاه سودای کودتا در سر می پروراندند و کشور را به لبه پرتگاه می بردند!

آن زمان که آن غربی های خوب اهل گفتمان!- که در باطن نظریه برخورد تمدن ها را فرضیه سازی می کردند - با چماق بر سر عزیزانی می کوفتند که هوس هویج داشتند، کار را به جایی رساندند که حتی دستور دادند رشته های مرتبط با انرژی هسته ای مثل فیزیک، شیمی و.... را هم از سر فصل دروس دانشگاهی حذف کنند!

آن زمان که ملت ایران با ایمان خود در برابر همه دنیای غرب ایستادند و برای عزت و پیشرفت خیز برداشتند و در این میان از هر سو تهدید شدند، تحریم شدند اما در برابر ظلم و انحصار گرایی سر ذلت خم نکردند!

آن زمان که آن دوستان عزیزتان، سودای پروتستانتیسم اسلامی را در سر می پروراندند و هر روز هوس تظاهرات علیه خدا را داشتند! آن هایی که حتی اصولی ترین مبانی اسلام یعنی وحی و قرآن و عصمت را زیر سوال می برندند! کجا بودید.

 

آقای نخست وزیر!

در این بیست سال خیلی زمان های دیگری هم هست که ملت ایران با وحدت و هدایت یک رهبر اندیشمند و با توکل و استمداد از خدا و اولیائش، با عزت و شرف، سلامت بیرون آمده است اما شما از آن جزیره خضرایتان هیچ کدام را انگار نمی دیده اید!

 

آقای نخست وزیر!

آیا هنوز هم اگر حرفهایتان بر کرسی ننشینند استعفا می دهید؟

 

آقای نخست وزیر! گفتنی ها بسیارند! اما اجازه دهید جواب این معادله را که مدتهاست جوابی برایش نداشته ام از شما بپرسم:

یک نخست وزیر نازک نارنجی + چند سال پیری = ؟

 



نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

آن زمان که شیطان خدا می شود قسمت دوم

دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 11:39 عصر

 

و قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دوستان!
بعد از کلی قلم فرسایی و دل گزایی که امروز داشتیم، نوشتن حتی چند سطر هم حال آدم رو به طرز خنده داری میکس می کنه! اما کار را آنکه تماکرد، کرد!( اصلا به کی چه که دو تا فعل پشت سرهم میان؟). با هر زوری بود مطلب دوم رسید و به نظر می رسه کماکان این مطلب طول بکشه. هرچند مطلب اخیر اندکی کلاه ( شما بخوانید سر) بر باد ده هست!!! 

  

قسمت دوم

شیطان و عقیم کردن حرکت 124 هزار پیامبر!

 

 با نگاهی به تاریخ بشری روشن می شود که شیطان و مشخصا ابلیس، 124 هزار پیامبر را زمین گیر کردند و به تعبیر مقام معظم رهبری( دام ظله العالی) عمده انبیا در حرکت (تبلیغی و تشریعی) خود ناموفق بودند!

اکثر مصلحین و انبیا به دست شریران روزگار کشته و شهید می شوند.
 9 تن از امامان هدی به وسیله زهر و 2 تن دیگر نیز با شمشیر!عینیت های پاکی و نماد های خدایی !
یعنی مکر و حیله ابلیس از آدم(ع) تا به امروز به صورت اساسی و موثر ساری و جاری است! 

حضرت آدم (ع) اگر فریب قسم شیطان را نمی خورد، آیا هبوطی در کار بود ویا اصلا نیازی به پیامبر و دعوت یا حساب و کتابی؟!!

 حضرت نوح(ع) 950 سال مردم را به خدا پرستی دعوت می کند اما تنها 8 نفر ایمان آوردند: 

  نوح نهصد سال دعوت می نمود       /    دم به دم انکار قومش می فزود

 حضرت لوط(ع) تنها با دو دخترش از شهر سدوم فرار می کند و حتی زنش میان فاسقین(یعنی تمامی اهای آن شهر) می ماند.

  موسی(ع) بعد از فراری دادن بنی اسرائیل به کوه طور می رود و وقتی باز می گردد همه را گوساله پرست می یابد!

 و مثال های بسیاری از همین دست.

براستی مشکل کار در کجاست؟

 آیا انبیا در کار خود قصور داشته اند؟

 یا آنها کفایت کافی برای روشنگری در میان قوم خود را نداشته اند؟

 یا مردم حق ناپذیر بودند؟ و کشش و قوای شیطانی در میان آنها قویتر بود؟

 

مسلما فرستادگانی که از جانب خدا برای پیام آوری انتخاب می شوند دارای عصمت از گناه و اشتباهند تا بتوانند به عنوان نمونه ای متعالی از تحقق بندگی و صفات عالیه انسانی، به عنوان الگوی عملی مردم مطرح شوند!

تاریخ پر رنج و محنت انبیاء و سختی هایی که بر سر راه دعوت آنها بود هم، حاکی از تلاش بی توقف آنها برای دعوت به خدا جویی و هدایت است.

به صورت کلی می توان استراتژی انبیا را در دعوت الهی اشان، در سه مرحله دسته بندی کرد:

 الف: حمله به طاغوت ها و فرعون های زمان

ب:رفتن به سوی مردم و ایجاد انقلاب انفسی در آن ها

ج: تاسیس حکومت صالحی که ملت ها در آن همگی از مومنان اند.

 لذا انبیا در مرحله اول رسالت خویش موفق اند ولی قسمت دوم نهضت آنان عقیم می ماند!

دلایلی که مانع از تحقق این آرمان ها شده است را شاید شاید بتوان در موارد زیر جستجو کرد :

1.علی رغم اینکه تمامی ابنای بشر فطرتی  پاک ، حقیقت جو و سمت و سویی خدا گرایانه دارند اما غبار گناهان، عصیان ها و شرارت ها چنان این لوح سپید و پاک را می پوشاند و سیاه می کند که بشر دیگر سره را از ناسره تمییز نمی دهد و در مصداق ها دچار اشتباه شده است.

2.سیاستگذاری کمیته های سری و مخفیِ جهانیِ فراماسون ها و صهیونیزم، نقش موثری در این تغییر ذائقه و پوشاندن فطرت های پاک داشته است.

3.تربیت های غلط و مخالف سرشت پاک انسانی، مشغول کردن بشر به لذات زودگذر مادی و جنسی به همراه رزق حرام از دیگر عوامل موثر است.

 ادامه دارد...

 

سخت به دعایتان محتاجیم!



  • کلمات کلیدی : فکر و ذکر
  • نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

    آن زمان که شیطان خدا می شود قسمت اول

    دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 12:9 صبح

     

     و قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین
    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    روزگاری نه چندان دور یعنی تا همین دو دهه پیش ادبیات و شعرهای جهان را که نگاه می کردی آکنده از عشق و محبت و دوستی بود، فیلم ها و کارتون ها آموزه هایی از انسانیت و مهربانی داشت.انسانها اگر دینی هم نداشتند حداقل به انسان بودن خود پایبند بودند.

    ولی امروز، هر روز که بیشتر می گذرد، معادلات عوض می شوند و رفته رفته خشونت، سکس، جنون و خرافه پرستی جای ارزشها را می گیرد.

    اشعار پر شور اما بی شعور، پر از نفرت و کینه می شود و فیلم ها آکنده از جادو و جنبل های عجیب و غریب.کارتون هایی که مخاطبان آن کودکانیست معصوم با ضمیری آماده پذیرش ، انباشته است از صحنه ها ی پر خشونت و غیر انسانی و سیاه ...

    اینجایست که اگر کمی در صحنه دقیق شوی دست نه پنهان که پیدای شیاطین و حتی خود ابلیس را که بازی گردان اصلی نمایش است را خواهی دید!

    اینجا زمانه زمینیان است.اینجا عصر عصبیت و عصیان است. اینجا آخرالزمان است.

    با استمداد از حضرت حق و درود بر روح پاکان خاصه دردانه هستی، حضرت مصطفی و باب پر فتوج او علی مرتضی و دوازده  سلاله زلال نور  این مطالب را در چند پست به محضر چشمان دوستان تقدیم می دارم.
    باشد که مقبو حضرت حق و قلب نازنین حضرت منجی واقع شود
    دعایمان کنید!

     

    قسمت اول!
    شیطان و دکترین قلب

     

     در گذشته همگان از شیطنت و شیطانیت گریزان و هراسان بودند و نیروهای خارج از محدوده عقل را به سحرو شیطان منتسب می کردند.دادگاه های انگیزاسیون در غرب و آدم سوزی های گسترده هم دقیقا ناشی از همین مطلب بود.

    استراتژی شیطان در آن روزگار، قلب حقایق، خوب و عقلانی و حتی خدایی نشان دادن بدی ها و زشتی ها بود و  هزاران جرم و جنایت در لفافه های خیر و خوبی انجام می شد.

    آن روز ها هیچ وقت شیطان نمی گفت:

    " شیطان موجود خوبی است!".

     هیچ وقت نمی گفت :

    "پاکی بد است!"

    بلکه پشت سر عده ای پنهان می شد و حتی از زبان آنها شیطانیت را هم می کوبید تا اهداف خود را راحت تر بتواند پیاده کند.

    اما امروز، علنا" و بی هیچ ستر و حجابی وارد میدان می شود و عملا"صحنه گردانی این نمایش پر هرج و مرج را در دست می گیرد:

    موسیقی های رایج امروز از انواع گروه های متالیکا، خوانندگان کذایی مثل امینم، مانسون و... همگی به تقدیس شیطان و نفی علنی ارزشها می پردازند.

    شوهای هزار نفری که در آنها مقدسات و نماد های مقدس مسیحیت را آتش می زنند، خون می خورند، به مسیح و خدای مسیح فحش می دهند و خاکسارانه به حضرت شیطانشان، عرض بندگی می کنند.

    قتل و تجاوز و فحشا، هرزگی و توحش، از اعمال عبادی بدیهی اشان است.

    فیلم هایی ساخته می شود که در ماورای ظاهر فریبنده تکنولوژیکی ، ذاتیت شیطان مورد تاکید قرار میگیرد و خداوند به عنوان تماشاچی بی اراده یا به گوشه ای رانده می شود و یا اصلا خبری از او نمی شود چنانکه گویی وجود خارجی ندارد.

    فیلم هایی که در آنها برتری با نیروهای پلید و ظلمت فراگیر است و در نهایت نظم نهایی به دست همان شیطان برقرار می شود: ارباب حلقه ها، کنستانتین، هری پاتر، گابریل، ماتریکس . . .

     

    یا فیلم هایی که غول های بی شاخ و دم آنگولاساکسون مثل آرنولد و ژان کلود و ویلیس و . . . تقدیر جهانی را رقم می زنند . یعنی جهانی که آمریکا کدخدای آنست دیگر نیازی به خدا ندارد!

     

    ادامه دارد...

     



  • کلمات کلیدی : فکر و ذکر، دکترینولوژی
  • نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

    مقدمه ای بر دکترین بسیج

    جمعه 87 شهریور 8 ساعت 3:52 عصر

    به نام خداوند بسیجیان
    و به نام اول بسیجی عالم علی(ع)1
    و به نام آن بسیجی سرسپرده ای که با 72 تن از یارانش، تن به شمیشیر ها داد و سر به ذلت فرود نیاورد.
    و به نام آن بسیجی سبز جامعه ای که روزی خواهد آمد تا همگان بدانند، وعده خدا هیچگاه تخلف نمی پذیرد.
    و به نام آن پیر ِ بسیجی، خمینی کبیر(ره) که حسینیه ای کوچک - آن هم در حومه شهر- مقر حکومتش بر ایران و اسلام ، که بر تمامی جهان بود.
    و به نام آن بسیجی 13 ساله ای که - در عصر گریز از مرگ و جان پرستی - نارنجک به خود می بندد و به زیر شنی تانک می رود تا با سن کم، پدر عملیات استشهادی نوین باشد.
    و به نام آن بسیجی پیری که وقتی به علت کهولت سن، اجازه اعزامش به جبهه را به او نمی دهند، با التماس می گوید: "شاید نتوانم سلاح در دست بگیرم، اما می توانید بدنم را در یک گونی بگذارید و حداقل از آن برای ساخت سنگرهایتان استفاده کنید".
    و به نام آن بسیجی عاشقی که شهردار بود و دعای همیشگیش این بود: خدایا! از تو می خواهم وقتی مردم،جنازه ام پیدا نشود، تا حتی یک وجب از خاک این دنیا را اشغال کنم" و چنان شد؛دجله تنش را ربود!
    و به نام آن بسیجی شیر دلی که دوچشم خود را در جبهه ها از دست داد ولی تا آخر جنگ، هیچگاه خط مقدم را ترک نکرد و بعد از جنگ هم در جهادی دیگر، دکترای علوم سیاسی اش را با همان چشمان پر نور گرفت!
    و به نام آن بسیجی عارف مسلکی که با دکترای فیزیک پلاسما و مناصب فوق العاده در سازمانهای فضایی آمریکا و موقعیت های استثنایی مادی در آن کشور، با پشت پا زدن به همه آنها، راهی مصر و لبنان و ایران و البته ایمان! شد و با رشادت سرانجام به آرزوی دیرینه اش رسید و عاشقانه جام شهادت را تا به آخر سر کشید.
    و به نام آن شیر زن بسیجی که هنگام ازدواج، همسرش به او گفت:" در این دنیا هر کاری برای خوشبختی تو انجام می دهم"اما قسمت چیز دیگری بود و تا سالها بعد تا به امروز،هر روز با لبخندی بر لب و بغضی در گلو، روزی چند بار برای شوهر قطع نخاعیش لگن می آورد، غذایش می دهد، لباسش را می پوشاند و هنوز هم خدا را شاکرست و عاشقانه همسرش را دوست دارد.

    آری برادران و خواهرانم!
    این همان فرهنگ ناب و عرفانی بسیج است.

    برادران و خواهران بزرگوار!
    اینک ما در ظرف آخر الزمان، میراث دار و میراث بان دین خاتمیم و وارث رود خونی که از هزار و چند صد سال پیش، برای حفظ این دین الهی جاری شده است و امروز این بحث خطیرتر! امروزی که به فرموده حضرت امام(ره) : ما با دین خود در مقابل همه دنیای غرب ایستاده ایم.
    پدران ما - نسل های اول و دوم انقلاب- به شایستگی وظیفه خویش را برای سرنگونی طاغوت و استقرار حکومت امن و ایمانِ اسلامی به انجام رساندند و با خون خویش، نهال مقدس این نظام اسلامی را غرس کردند و اینک نوبت نسل ماست.

    همسنگران عزیز!
    اگر دفاع هشت ساله پدرانمان، مقدس بود، دفاع امروز ما از حریم های اعتقادی و مقابله با ناتوی فرهنگی و مجهز شدن به علوم و فنون روز، دفاع اقدس است.
    شاخصه های امروز بسیجی، نباید تنها در ریش و تسبیح و چفیه خلاصه شود!
    بسیجی واقعی، امروز آن دانشمند بیست و چند ساله ایست که با مجاهدت های خویش در آزمایشگاه های اتمی، به سرعت، ایران اسلامی را مجهز به استراتژیک ترین دانش های عصر می کند. یا آن جوان مومنیست که شبانه روز در لابراتوار ها مشغول تحقیقات است تا به حول قوه الهی این فاصله علمی و خلا فکری به سرعت پر شود.

    برادران و خواهران منتظرم!
    انتظار منجی یکی از مشترکات تمامی ادیان الهی است که عامل حیات و پویای تفکر شیعی نیز همین اصل است.
    به قول فرانسیس فوکویاما - استراتژیست شهیر آمریکایی - شیعه چون پرنده سبکبالیست که دو بال سرخ و سبز دارد. بال سرخ، فرهنگ شهادت و حماسه حسینی است و بال سبز آن، فرهنگ انتظار و امید مهدوی.
    همه ما از عمق جان به تمامی این اصول معتقدیم، اما آیا حضرت بدون نیرو و یاران شایسته ظهور خواهند کرد؟

    ولایتمداران عزیز!
    تحقق این امر میسر نیست مگر با تربیت نیروهای همتراز انقلاب و اسلام.
    نیروهای مومن و معتقدی که با آموختن تخصص های رزمی و نظامی، خود را برای ظهور آماده نگه دارند و رسالت خود را در ارسال تفکر شیعی و انقلابی، به سراسر عالم ایفا کنند.
    از همین امروز ما بایستی ولایت پذیری خود را با اطاعت محض از حضرت غایب( روحی و ارواحنا فداه)، نایب بر حقش حضرت آقا( دام ظله العالی) و منصوبین و سرداران آن بزرگوارع اثبات کنیم.

    اساتید و فرماندهان گرامی!

    همه ما شما را پدران معنوی خود می دانیم و در این مدت کوتاه، چون مریدی از رفتار های شما نه تنها درس رزم و نظام که مشق عشق و ایمان آموختیم.
    مارا ببخشید، اگر شاگردان خوبی نبودیم و حلالمان کنید اگر ناخواسته شما را آزردیم.
    اما به قطره قطره خونمان سوگند می خوریم، ما و فرزندان ما، از آنچه را که شما با جان و مال و ناموس خود به دست آورده اید، پاسداری کنیم و با تمامی وجود نگذاریم این انقلاب به دست نا اهلان و نامحرمان بیفتد؛ باشد که پرچم این نهضت هرچه زودتر به دست صاحب واقعی آن، مهدی فاطمه(عج) برسد.
    انشاءالله

    این همه گفتیم لیک اندر بسیج                بی عنایات خدا هیچیم هیچ


    ____________________________________
    پ. ن
    به نام خدا
    1.مطلع این نوشته تضمینی ایست به مطلبی که امید عزیز برای بنده فراهم کرده بودند! در اینترنت که جستجو می کردم چندین مطلب با همین نوشته ها دیدم، اما دقیقا مشخص نیست، خاستگاه و زادگاه آن کجاست، بنابر این منبعی را نمی توانم به عنوان مرجع معرفی کنم. مابقی ، تاملات کوتاهیست از حقیر که در جمع  بسیجیان و فرماندهان گردان های عاشورا، به عنوان مطلب اختتامیه ایراد شد.
    دعایمان کنید!

                           ومن الله توفیق




    نوشته شده توسط : راحل | نظرات دیگران [ نظر]

    <      1   2   3   4   5      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    بگو از کدامین قبیله ای برادر
    نامه ای به فرزند شهید حمید باکری
    خانه ای که سقف ندارد، یادداشتی برای خانه سینما(مثلا ایران!)
    قصور در اعدام سلمان رشدی ملعون + دلگزه های یک مسلمان
    دانلود کلیپ فتنه شدیدتر از دجال
    کدام فساد اخلاقی؟ همجنسبازی نتیجه آزادی است!!!
    کاش من هم مثل ایهود در آرمان هایم انقلابی بودم!
    آن زمان که شیطان خدا می شود قسمت سوم
    [عناوین آرشیوشده]


    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن