رسوایی بزرگ برای صدا و سیما! کشته های الکی هم حسابندها!
به نام او که
دشمنان اسلام و اهل بیت را از حُمقا قرار داد
انگار حکایت این انتخابات و شعبده بازی های آن تمامی ندارد!
یک روز، نامه ای علم می کنند و می گویند وزیر کشور، تعداد صحیح آرای انتخابات را برای رهبری فرستاده است!
بررسی که می کنی می بینی این نامه از وزارت جعلیات برخی ستادها در آمده!
یک روز تصاویری از فرزندان مملکت را نشان می دهند که به طرز فجیعی کشته شده اند( فجیع که میگویم بیشتر از این حرفهاست ها!،کارهایی را ادعا می کنند که قاتلین سریالی فیلم های سینمایی هم جلوی آنها باید لنگ بیندازد)
مثلا همین ترانه خانوم موسوی! که بعد از نزدیک به پنجاه و شش بار و نیم! تجاوز، با بنزین سوپر ونزوئلایی سوزانده می شود و محض محکم کاری حتی در مجلس سنای آمریکا هم عکسش را نمایش می دهند تا همه بفهمند این خانوم انقدر توانایی های بالایی داشته اند! اما بعدتر می بینی که این خانوم چند سال است که یک کشور خارجی زندگی می کند و سالهاست اصلا به ایران نیامده است!
یا همین دختر خانومه نوجوان حادثه جو !(سرکار خانوم عاطفه امام را می گویم) که دو سه ماهی می میرد برایش عزا می گیرند سرسبزان!(سران سبز!) به عزایش می نشینند و به عزایش می روند و ... بدبخت مادرش! که کارش به جنون می کشد و بی بی سی هم هزار و سه بار با او و جدّ و آبائش مصاحبه می کند، اما آخر سر همین خانوم، سر از خانه زید محترمشان در می آورند که البته محض رضای خدا به ایشان پناه داده بودند تا گرگهای اجتماع بلا ملایی سر او نیاورد و این دخترجوان با فراغ خاطر بتوانند دوران مردگی! خود را به سلامت بگذارنند.
نمونه آخریش هم ادعای عجیب و غریبی است که به صدا و سیما نسبت می دهند که خودشان! نشسته اند و قرار گذاشته اند در اجحافی بزرگ و تاریخی تعداد کشته شدگان عاشورای 88 را به جای سی و چند نفر فقط چند نفر! اعلام کنند!
خب!
حق بدهید که هر کسی هم که باشد اولا خنده اش می گیرد از این هم بلاهت این مردمان!
و ثانیا شاکی می شود که : آخه بابا! تو دین نداری، ایمون نداری، وجدان هم نداری؟
مرد حسابی( و احیانا زن حسابی!) آخه آبروی کشور و مردمانی که چند هزار سال در تاریخ قدمت دارند، انقدر بهای بی ارزشی که برای هر چیز بی ارزشی، چوب حراج بهش بزنی! که اون صهیونیست ها کثافت و اون سناتور های بن باز! و آشغال آمریکا برگردن به ملت و کشورت توهین کنن؟
بگذریم که حرفها بسیار و دلها خونه!
در آخر جوابی که برای یکی از همینهایی که نمونه این نامه جعلی رو توی بلاگش گذاشته بود؛می گذارم تا هر بار که می خونم تاسف بخورم برای برادران و هموطنانم که نفاق و دنیاپرستی عده ای، اون ها رو از حق و حقیقت و ایمان و وجدان رم داده!
به نامش
باشد برایش
دوست عزیز!
شاید بشه ماه رو مدتی با ابرهای سیاه پوشوند!
اما قرار نیست که همیشه ماه پشت ابر بمونه!
از این سندهای جعلی مگر طی این پنج شش ماه کم دیدیم؟
گیرم که آن سی هفت نفر نه! اصلا هفتاد و سه نفر( یکی هم زیادتر محض محکم کاری!) در عاشورا در راه ِسبز ِجنبش ِسبز با خون ِسبز به دیار ِسبز شتافتند!
و گیرم که صدا و سیمای ایران قرار شده که بگوید شش نفر بعد زیر حرفش بزند بگوید هشت نفر و ....
آخر این کار که نیاز به علنی کردن و صورت جلسه و اینها ندارد که قربانت شوم!
یک دستور طبقه بندی شده سازمانی کفایت می کند برای این چیزها انقدر ساده بازی در نیاور!
اصلا گیرم که این مسئولان ساده و گوششان مخملی!
یعنی آنها اندازه حضرتعالی با آن اندیشه های سبز و روشنفکرانه و مغز پر از فسفرهای سبز و جان لاک های سبز و هابز های سبز و جین شارپ های رنگارنگ( سرخ و سفید و سبز برای ایشان که فرارنگی! تشریف دارند مهم نیست اصل مخملی بودن مهم است که بحمدلله آن هم حاصل شده است)، شعور ندارند که این مسئله را در بوق و کرنا نکنند؟
ساده نباش برادر من!
یک زمانی یادم هست مدام از توهم توطئه حرف می زدند!
اَبَر سبز هایتان را می گویم! که می گفتند: اینها دچار توهم اند!
کدام تهاجم فرهنگی کدام .....
هرچند این توهم توطئه هم خود هم توطئه است و هم خیانت!(ماجرایش را در وبلاگ گذاشته اند یکی از دوستان، لازم شد برایتان می فرستم) اما دوستان شما هم دچار توهم شده اند!
مخصوصا این معمار کبیر سبز! ( که متاسفانه یا بدبختانه هم رشته بنده هم هستند حضرتشان!!!)
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
این روزها مشاهده سطلهای آتش گرفته و موتور سیکلتهای سوخته، از تلویزیون برای مردم عادی شده است اما تصاویری که بخشهای کمی از آن، روز عاشورا از تلویزیون پخش شد ماجرای دیگری بود که به قول حضرت امیر(ع): “اگر مردی از شدت این حادثه دق کند و بمیرد، جای ملامت نیست”
اما ماجرا چه بود؟
بعد از فراخون های متعددی چند روز اخیر فراریهای ورشکسته خارج نشین - که همگی از رزق حلال! سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل و… ارتزاق میکنند با آن ادعاهای عجیب و غریبیشان که : “باید به مردم بگویید که اینها هزار و چهارصد سال است که دروغ می گویند و… باید به مردم بگویید کار حسین (ع) که برای خدا نبود، هدف او لشکر کشی برای فتح ایران بود.”
بعد از آن همه سر و صدای شیپور کافران وطنفروش، روز عاشورا هیچ خبری در کشور نبود و همانند هر سال مشتاقان اهل بیت (علیهم السلام) در مقام شهادت امام خود سوگوار بودند.
ولی این روی یک سکه بود! روی دیگر سکه وقتی هویدا شد که دیروز، وقتی مردم تهران در تکایا، هیأتها و مساجد مشغول عزاداری بودند، عدهای با سوت و کف و بوقهای جشن، اقدام به حرمت شکنی مقدس ترین روز شیعیان کردند.
این عده کم که در غیاب مردم مؤمن، فرصت را غنیمت شمرده بودند، زورشان تنها به آتش زدن سطلهای زباله، کندن علائم راهنمایی، آتش زدن بانکها، اموال عمومی و شخصی و… رسید، یعنی دقیقا همان برنامهای که چند روز قبل در BBC و VOA و العربیه (بخوانید العِبریه!) اعلام شده بود.
فاجعه از آنجا آغاز می شود که این عده اقدام به آتش زدن قرآن کریم، حمله به نمازگزاران ظهر عاشورا و شکستن سر عزاداران و نمازگزاران میکنند! هر چند بعد از اطلاع مردم مؤمن و حضور گسترده آنها، با جوشش غیرت دینی، عده ای که هنوز به صورت لکهای در سطح خیابان ها مشغول بزن و برقص بودند، متواری شدند. اما در این بین فاز دیگری از خیانت کلید خورد، یعنی ادامه پروژه کثیف “کشته سازی” یا عملیات”شهید درست کنی” طبق اخبار روز گذشته چند نفر به طرز مشکوکی به قتل رسید:
- یک سواری دو نفر را زیر گرفته و از صحنه متواری می شود!
- یک نفر از بالای پل روگذر، به پایین پرتاب می شود!
- و خواهرزاده آقای موسوی” نامزد ناکام ریاست جمهوری و نماد قانون شکنی ” به ضرب گلوله کشته می شود.
فارغ از اینکه مشاهده چنین صحنههایی و حتی شنیدن اخبار اینگونه حوادث، دل هر مسلمانی را جریحهدار میکند، غیرت دینی مؤمنین را هم به جوش می آورد.
مگر امام آزادگان، فلسفه قیام خود را، “زنده نگه داشتن دین جدش رسول الله” عنوان نمیکند؟
مگر اهل بیت پیامبر به این دلیل قیام نکردند که تن به ذلت ندهند و مانع از انحراف میراث پیامبر اسلام نشوند؟
مگر در زیارت عاشورا نمی خوانیم که: “و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان به قتلهم الحسین (ع) و …”
وقتی عدهای در برابر عاشورای سرخ حسین، جشن سبز اموی راه میاندازند و همچون آل زیاد و آل سفیان در روز عاشورا هلهله و شادی میکنند، کف و سوت می زنند و … ، وظیفه ملت مسلمان چیست؟
مگر ما در همان زیارت عاشورا دعا نمی کنیم که: ”یا ابا عبدالله، انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم…”
مگر نه این است که هر کدام از ما می گوییم: ”اگر روز عاشورا ما بودیم، هیهات اگر حسین تنها می ماند”
مگر بعد از هزار و چهارصد سال صدای “هل من ناصر ینصرنی” مولا را نمی شنوی؟
انتقاد جدی امروز همه ایرانیان و ایمانیان این مرز و بوم، از نهادهای مسئول و نیروهای انتظامی، قضایی و امنیتی این است:
تا کی قرار است فرزندان این ملت، خواه از بین قاطبه عظیم ملت و خواه عدهای معدود که از سر غفلت فریب دنیامداران را خوردهاند، در سناریوهای شیطانیِ دغل بازان سیاسی کشته شوند تا این خدانشناسان بیخبر از دین ازکشتهها پشته بسازند و سپس ندای مضحک خون خواهی سر دهند؟
تا کی قرار است امنیت مردم و کسب و کارشان، فدای عدهای اوباشِ وحشی گردد؟
تا کی باید مسئولین ساکت بمانند و مماشات کنند؟ آنهایی که در 13 آبان شعار”نه غزه نه لبنان” سر دادند، در 16 آذر به عکس حضرت امام توهین میکنند و در روز عاشورا نه به نمادهای دینی که به ارکان دین، جسارت می کنند.
اینان همان ورثهی عدهای لامذهب لائیک هستند که در روزگاری نه چندان دور می گفتند: “علیه خدا هم، ما تظاهرات میکنیم”.
نظام اسلامی تا کجا قرار است از سر عطوفت و گذشت با این از خدا بیخبران، مماشات کند! به فرموده رهبر فرزانه انقلاب “برخی افراد ظاهراً خودشان اصرار بر فاصله گرفتن ازنظام و طرد شدن دارند. ”
آیا وقت آن نرسیده است که نظام اسلامی از موضع اقتدار، خواست ملت مسلمان و مؤمن ایران اسلامی را تحقق بخشد و این عناصر نه تنها ضد انقلاب بلکه ضد اسلام و ضد دین را مهار کرده و مجازات نمایند؟
قوه قضائیه کی قرار است، شعارهای زیبای خود را عملی کند و بعد از مدت ها در چهار چوب شرع و قانون خودی نشان دهد؟
تا همه باور کنیم که همه ما در برابر قانون برابریم! کی قرار است دست مفت خوری و طاغوت گری برخی آقایان و آقازادگان را بشکند؟
تا کی قرار است نظام اسلامی و مردم مؤمن آن در برابر عده ای مالِمردمخور و متکبر که خود را برتر و فراتر از قانون می دانند، مماشات کند؟
دل ما از برخی یاوران امام خمینی(ره) و یاران انقلاب هم که باید یار و یاور رهبری و نظام باشند خون است! که چرا صراحتاً فرزندانشان را از اغتشاش آفرینی و بی احترامی نسبت به قانون و ارکان نظام منع نمی کنند! و اگر کردهاند چرا هر مسألهای که پیش میآید یک سرِ آن، به عزیزان ایشان ختم می شود؟
جناب آقای هاشمی!
اگر هنوز امام برایتان عزیزند و هنوز به مقام ولایت عشق می ورزید صراحتاً از ورثههای محترم و محترمه برائت بجویید تا قانون تکلیف آنها را مشخص کند.
نیروهای امنیتی که خودشان میداند در پشت پرده صحنهگردانی شبکههای ماهوارهای، سازماندهی منسجم داخلی و شبکهای از تروریستها و سلطنتطلبهای سرخورده و … وجود دارد، چرا بعد از این 6 ماه، هویت آنها و وابستگیهایشان را برای مردم کاملا بازگو نمی کنند؟
و اما سخن آخر!
هر چند همه این تلاشهای حقیرانه، برای جلوگیری از ریزشهای مداومی است که جریان مدعی تقلب با آن روبرو است و تلاشی است برای زنده کردن یک جریان مرده و مطرود با کارهایی مثل کشتهسازی، اهانت به مقدسات و…، اما دو نامزد ناکامی که تمامی مرزهای قانون و خطوط قرمز را در نوردیده اند، باید مرز خود را با این جریانات قبیح و سکولار و لامذهب مشخص کنند!
لازم است این چند نفر! به عنوان رهبران نمادین این جریانات، مشخص کنند که آیا این قبیل کارها که بعد از انتخابات با شعارهای دشمن شادکن و اسرائیل پسند، آغاز شده، به تخریب اموال عمومی و مساجد و… کشیده و امروز با آتش زدن قرآن کریم و اهانت به عاشورا و… ادامه می یابد، به دستور و خواست آنهاست، یا نه؟
و اگر نیست به صراحت مرزبندی خود و برائتشان را به ساحت ملت بزرگ ایران اعلام کرده، از پیشگاه ملت و رهبری عذرخواهی کنند.
این عده معدود - که حلقه به گوش شیطان بزرگ و بوقهای تبلیغاتی آنها شدهاند - لازم است به آغوش مردم باز گردند و از کردههای خود توبه کنند، که درِ توبه، به روی همه بندگان خداوند باز است!
و اگر غلامی اسرائیل و BBC برای آنها ارزشمندتر است، به قول امام آزادگان «اگر دین ندارند، حداقل آزاده باشند» و با حمله به نمازگزارانی که قدرت دفاع ندارند یا پرت کردن انسانها از بلندی و یا وارد کردن آمپول های سمّی، بر خباثت و پست فطرتی خود تاکید نکنند!
به ملت بزرگ ایران هم بشارت می دهیم:
این عده معدود، همان پِرت 98/2 درصد سال 58 است، یعنی جزئی حقیر از همان 1/2 درصد، که به قول حضرت رهبری، در برابر ملت صفرند! و اگر نهادهای انتظامی و قضایی برخورد قاطع و شایسته را در یک زمان کوتاه انجام ندهند، فرزندان ملت، شخصاً با تأسی از امام و مقتدای شهید خود، غسل شهادت کرده و برای حفاظت از کیان اسلام و ولایت و حریم مؤمنان، اقدامات مقتضی را انجام خواهند داد.
همگان باید بدانند!
تهران تنها بخش کوچکی از ایرانست و :
این گردبادهای به غیرت در آمده مطیع رهبرند که طوفان نمی کنند
وگرنه لانه های این مزدوران را بر سر خودشان و اربابانشان یکسره خراب می کردند!
و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون
والسلام من التبع الهدی
عروس بدان! یا جوابیه ای برای آقای مُحمَل باف گوش مخملی!
به نام او که فرمود:
إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ
اگر شما درد مىکشید، آنان [دشمنان و کافران نیز] درد مىکشند
حال آنکه شما ازخدا امید دارید که آنهاندارند
خب!
متاسفانه فعلا عملی کردن قولی که درباره مطلبی در مورد وقایع اخیر، داده شده بود، میسر نشده، نمی دونم شاید قسمت نیست.
علی الحساب پی نوشتی برای نامه سرگشاده دبیر انجمن نویسندگان و شاعران سراسر کشور جناب آقای ناصر عزیز خانی با عنوان" مخملباف حَمّالة الحطبِ سینماهای هر جایی غرب" نوشته شده است را پست می گذارم که آن را در اعتراض به نامه محسن مخلباف در هتاکی به مقدسات نظام نوشته اند
متن این نامه را می توانید از اینجا بخوانید
پی نوشتی برای آقای مُحمَل باف ِگوش مخملی
که علاقه بسیاری به چیزهای مخملی علی الخصوص کودتاهای آن، دارند
یکبار سر کلاس، یکی از اساتید شروع کردند به گفتن از فیلم"سکس و فلسفه" یا یک فیلم دیگر که دقیق یادم نیست و گفتند این فیلم آقای مُحمَل باف! . . .
آن زمان خیلی به من برخورد، چون اسم او را که در کتاب ادبیات سال دوم دبیرستان بارها و بارها به عنوان یکی از "کارگردانان به نام ایران" خوانده بودم! برایسم سخت بود ببینم که به او که هم ردیف! مرحوم علی علی حاتمی و .... بود توهین شود.
گفتم عجب استاد تندرو و رادیکالی هست این!
اما بعدها که شاهکارهای! او را که در همگی همیشه حرفی از "سکس" هست و اصلا کل فیلم بر مدار آن می چرخد - حیف که از فروید و اعقاب فروید متنفرم و از نظریاتش البته! و گرنه به عقیده آن....(بخوانید آن انسان سه نقطه!) همه این اقدامات از عقده هایی جنسی ناشی می شود که ریشه در دوران کودکی یا جوانی داشته اند... - و سناریوی آن ها هر روز قبیح تر و بی حیاتر از دیروز می شوند را می دیدم، بیشتر به آن استاد چند ماهه! عتقاد پیدا می کردم! و پیش خودم شرمنده تر می شدم
راستی!
این آقای به ظاهر روشن فکر!- که از آن، پاپیون و سکس و اباحه گری و اوباشگری آن را خوب بلدست! و به آنها سخت هم! مقّیدست- چه خیال کرده است یا خود را چه چیز! تصور کرده است که جرات می کند به جای ملت بزرگ ایران و هفتاد ملیون مردم رشید آن، در آستانه ی متعفن شیطان بزرگ، دم تکان دهد و به غلط کردن بیفتد!
اصلا کدام خری! - حتما بنده را می بخشید که واژه جایگزین بهتر و گویاتری سراغ ندارم - او را نماینده ایران کرده است؟
اگر ایشان به چیز خوردن! افتاده اند آزادند خودشان و حنا جانشان - دختری در نمی دانم کجا! - هر قدر می خواهند بروند با هر که دوست دارند هر چه قدر که می خواهند بخورند و نشخوار کنند و دم تکان دهند برای اربابانشان، اما هیهات اگر به جای مردم ایران و به نمایندگی از مردمان مومن آن، افاضه ای فرمایند!( افاضه در اینجا از ریشه افتضاح نیست! )
دست آقای عزیز خانی هم درد نکند!
آدمی وقتی می بیند هنوز هنرمندانی هستند که غیرت دینی دارند و عرق ملیشان هنوز می جنبد، به خودش می بالد و امیدوار می شود که "هنوز همه هنرمندان ما دچار غرب زدگی - بر وزن جو زدگی یا سبز زدگی (البته از نوع لجنی آن) - نشده اند!" .
چقدر خوبست وقتی آدمی می رود و هرچه فریاد دارد بر سر آمریکا و نوکرانش می کشد!
بعد از این دو سه روز خون به جگر شدن ها! این نوشته را شاید بشود بد مستی حاصل از این فریاد ها تعبیر کرد
دعایمان که می کنید؟
جرزن ها به بهشت نمی روند
حتی اگر از شنبه تا پنج شنبه نماز جمعه بخوانند
و برای قبولی نذر خواهر "هیلاری"
و به نیت چهارده معصوم
از فرمانیه تا "خیابان چهاردهم"(?) واشنگتن دی سی، شنبلیله بکارند
جرزن ها به بهشت نمی روند
حتی اگر در لیله الرغائب
با توسل بر پیامبران بی پیام،
و معصومین گناهکار "سروش" آورده،
همه امور را بر خدای خود پنداشته "ریچارد داوکینز"(?) تفویض نمایند
مردم "صحیفه" نخوانده اند
ولی امام و انقلاب را خوب می شناسند
مردم عوامند
ولی دشمن را به اشتباه نمی گیرند
حتی اگر "کلینتون" کشکول به دست،
در خاورمیانه دوره بیفتد
و "بوش" مدرسهء خیریه بسازد
حتی اگر "اوباما" کنار سفره افطار
برای اعتلای اسلام دست به دعا بردارد
و "مک کین" به مستحقین این ور آب
قربه الی الله چند میلیون دلار اعانه بدهد
حتی اگر مادام "آلبرایت"
از مامان شاهدخت عزیز بخواهد
سر نماز تسبیح هزار دانه بگرداند
و برای بالارفتن سهام سطل آشغالی "هالیبرتون"(?) کاری بکند
من می گویم شما
ولی شما به خود نگیرید و بخوانید آنها
به قول شما
مردم همان لشکر قابلمه به دستند
ولی پایش بیفتد با قابلمه بر فرقتان خواهند کوفت
و انقلاب را بیمه خواهند کرد
مردم بی سواتند
و سرشان به کار خودشان گرم است
ولی فرق سره را از ناسره می دانند
و دست خونی کاخ سفید را در "ناصریه"
و دست برخی را در جیب کاخ سفید
و برق شمشیر ابن ملجم را در تهران می بینند
مردم جوات و مواتند (?)
ولی معنای دروغ های مسلول ایران سل را می فهمند
و به کامبیز "شواردزینگر"
که نام خود را در المثنای چهارم شناسنامه اش، حاج عز الدین قصاب گذاشته
و هر شب به فتوای شیخ احمق "هاآرتص"
برای پیروزی سیاست های شهید "آبراهام لینکلن" عزیز، الله اکبر می گوید
اعتقادی ندارند
آری
حتی اگر عجوزه های خوش پوش بالای شهر دمق شوند
و سابرینا چند روز با پوستر تمام قد "داریوش" قهر کند
باز هم نظر باربرهای میدان تره بار به رأی هایشان عوض نخواهد شد
حتی اگر کامران کمر طلا
به نشانهء اعتراض
چراغ لامبرگینی سبز رنگ مدل 2008 باباش را روشن بگذارد
و سر راه "گودبای پارتی" آماندا باربی
به وانت اکبر بوقی، سبزی فروش سیار این روزها راه ندهد
باید واقعیت را قبول کرد
باید خود را گول نزد
باید تقصیر ها را گردن ترجمه نینداخت
باید مثل کبک سر در اینترنت فرو نبرد
و روشن فکرانه از نرم افزار "بابیلون" امید معجزه نداشت
باید پذیرفت که اگر "گوگل"
دری وری های خود را به زبان دری هم سرچ کند
و "بیل گیتس"
در نسخه تکمیلی "ویستا"
پارسی هخامنشی را هم پاس بدارد
و "جیم کری"
در اینترنت دنبال گرل فرند پرشین هم بگردد(?)
باز هم "زبان گنجشک" های دودی میدان راه آهن،
زبان فخیم "عرعر" های پرورشی شمال شهر را نمی فهند
باید قبول کرد زبان "تهرانی" با "تیرونی" دوتاست
و تیرونی ها با تیکه کلام های تهرانی و تیک های هیستیریک شمال شهر بیگانه اند
همانگونه که گردن های ضخیم
یک عمر چاک انگشتان عباس واکسی را باور نکردند
و نفهمیدند برای ترجمه درد هایش
آب دهان او از هر رسانه ای رساتر است
و قسط های عقب افتاده
برای پریشاندن شب هایش
از همهء نقش های خفن "آنتونی هافکین" خوفناک تر بوده اند(?)
باید واقعیت را پذیرفت
باید واقعیت را چه با وافور، چه در زرورق استنشاق کرد
باید واقعیت را یک نفس رفت بالا
یا حداقل تزریق کرد
واقعیت این است که واقعیت تلخ است
واقعیت این است که واقعیت در روزنامه ها نیست
و سایت های خبری در هپروتند
واقعیت این است که مجلات رنگی
از اوضاع سیاه و سفید مردم بی خبرند
واقعیت این است که روزنامه ها
از "تروتسکی" و تقلب و "ابوغریب" و "گوآنتانامو" دفاع می کنند
و نسبت به افزایش زاد و ولد موشها هشدار می دهند
و مردم را از آنفولانزای خوکی می ترسانند
حال آنکه نمی دانند کمی دورتر از میدان شوش
مردم در شش و هشت زندگی خود مانده اند
و بعضی از خجالت دختران دم بخت دق می کنند
واقعیت این است که تمام اتوبان های شهر
سالوسانه به سمت "دارآباد" می لغزند
ولی کوچه های زخم دار جنوب شهر آباد نمی شوند
واقعیت این است که در اداره ها
پودمان های آموزشی چند برابر شده اند
ولی هیچ پمادی ترک دستهای ننه رقیهء لیف باف را دوا نکرده است
واقعیت این است که شهرداری منطقه دو
برای زیبایی شبهای پارک ملت آب نما میسازد
ولی در رباط کریم و حومه نامبیایی برپاست که بیا و ببین
واقعیت این است که خیابان های "فرمانیه" و "قیطریه" و" آجودانیه" نورباران است
ولی کارگرهای "شهر ری" از شرمندگی دست های خالی،
در پناه ظلمات آخر شب یواشکی وارد خانه ها می شوند
اما حالا دیگر همه چیز فرق کرده است
انتخابات ید بیضاء کرده
و عصای موسی
همهء ساحران و طنابهایشان را باهم خورده است
حالا دیگر سپورهای شهرداری
بر سفرهء شرخر های از خدا بی خبر شوریده اند
و نان دریوزه های حزبی و روسپیان سیاسی آجر شده است
باید باور کرد که دیگر دعوا بین چپ و راست نیست
که بین جیب های گشاد و دست های خالی است
و جیب برها
حتی اگر همه اموال دولتی را وقف نمایند
و مثل کفتارهای "گینه بیسائو"،
نعش کفترهای بی صاحب را بالا بیاورند
باز حسابشان با کرام الکاتبین است
و دروغ گوها
حتی اگر از جکوزی خانه های خود
گورهای دست جمعی و لیست های هفتاد و دو نفر استخراج کنند
و برای خالی نبودن عریضه،
از ماتحت بیچاره های کهریزک خرج نمایند
باز نمی توانند از عدالت فرار کنند
آری این روزها برای فرار از عدالت
دیگر از عورت عمروعاص بی حیا هم کاری ساخته نیست
----------------
(?) خیابان چهاردهم واشنگتن دی سی خیابانی است که یک سمت ان کاخ سفید قرار گرفته است
(?) ریچار داوکینز نویسنده کتاب پندار خدا و بوده و در این کتاب خدا را آفریده توهم انسان می داند
(?) سهام سطل آشغالی سهام بی ارزشی است که ارزش معاملاتی و بورسی نداشته و به همین دلیل به این نام معروف شده اند.
(?)اشاره به شعار طرفداران موسوی در انتخابات که می گفتند "هرچی جواد مواده دنبال احمدی نژاده"
(?) اشاره به فیلم یس من " آقای بله" جیم کری که در صحنه ای از ان بازیگر نقش اول در حال جستجوی دوست دختر ایرانی در اینترنت است.
(?) بازیگر فیلم های ترس ناک مثل سکوت بره ها و . . .
به نقل از سایت انصار نیوز
آقای موسوی لطفا مردم ایران را ببخشید
به نام او که فرمود:
" ان اکرمکم عند الله اتقیکم "
من عذر می خواهم.
مطالب و سرفصل های زیادی برای نوشتن هست اما در پیچ و تاب فکر کردن و تحلیل کردن، آنچنان این اراده نوشتن مستهلک می شه که دیگه چیزی برای نوشتن باقی نمی مونه!
بگذریم! مطلبی جالبی رو از سایت تریبون ( با اندکی تغییر البته) که برای بنده جالب بود رو بر خلاف روال عادی این وبلاگ Share کنم تا بقیه هم بخونن و احیانا لذت ببرن:
- من از طرف آقای احمدی نژاد، از آقای موسوی عذر می خواهم که با حضور صادقانه و مقتدرانه خودشان مانع از کسب رای لازم برای ریاست جمهوری ایشان شدند
- من از طرف همه کسانی که به آقای احمدی نژاد رای داده اند، از کسانی که به آقای موسوی رای داده اند عذر می خواهم که چرا دو سوم از یک سوم بیشتر است.
- من از طرف همه روستاییان و شهرستانی های مناطق محروم، از بالاشهری ها به ویژه بالاشهرنشین های تهرانی عذر می خواهم که به آقای موسوی رای نداده اند.
- من به عنوان یک تهرانی از طرف مردم مختاری و جوادیه و شوش، از ساکنان محترم ولنجک و ونک و شمرون عذر می خواهم.
- من به عنوان یک مشهدی از طرف بچه محل های گلشهر و سیّدی و طلاب، از اهالی محترم و متشخص سجادشهر و امامیه و آب و برق عذر می خواهم.
- من به عنوان یک تبریزی از طرف مردم شتربان و منجم و ارم از اهالی محترم ولی عصر و باغمیشه و گلشهر عذر می خواهم.
- من به عنوان یک اصفهانی از طرف مردم زینبیه و حصه از ساکنین عالی مرداویچ و چهارباغ عذر می خواهم.
- من به عنوان یک ایرانی از طرف مردم کهنوج و عنبرآباد کرمان، از آقای میرحسین موسوی عذر می خواهم که به موج سبز نپیوستند.
- من از طرف مردم لرستان و آذربایجان، از دکتر زهرا رهنورد عذر می خواهم که بر خلاف توقع ایشان، قبیله گرایی و نژادپرستی نکرده اند و بر اساس مصلحت شان تصمیم گرفته اند.
- من از طرف شورای نگهبان از اوباما و نتانیاهو عذر می خواهم که به محض مشخص شدن نتیجه انتخابات به نفع احمدی نژاد، اعتبار انتخابات ایران را لغو نکرده است.
- من به طور کلی عذر می خواهم و امیدوارم اغتشاش گران محترم به من و سایر مردم فرصت دهند تا بار دیگر پیش از رای دادن، نظر آنان را جویا شویم.
- من اساساً عذر می خواهم و تعجب می کنم چرا به خاطر این که به احمدی نژاد رای داده ام، خدا مرا به سنگ و چوب تبدیل نکرده است!
- . . . من همچنان عذر می خواهم.
به نام او که فرمود
"تعزّ من تشاء و تذّل من تشاء"
درود خداوند بر ملت شریف ایران
یکبار دیگر اقیانوس پرخروش ملت ایران همراه و هم دل، در حماسه ای عظیم، از آزمون بزرگ عزت و اقتدار، سربلند بیرون آمدند که هنوز هم جهانیان انگشت به دهانِ حیرت مانده اند.
این بار مردم با حضور بیش از 80 درصدی خود، در انتخابات دهم ریاست جمهوری مجددا با آرمان های انقلاب و اسلام، و جمهوری اسلامی ایران اعلام همبستگی کردند.
این حضور پر نشاط که همراه با آرامش و متانت بود حاوی دو نکته اساسی است:
اول: یک "آری" دیگر به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران؛ در پاسخ کسانی که این انتخابات را رفراندومی برای نظام می دانستند.
دوم: حفظ امنیت و سلامت انتخابات توسط مردم؛ آنهایی که سودای تشنجات انتخاباتی را چه حین برگزاری و چه بعد از آن در نظر داشتند، با هوشیاری ملت تیزهوش ایران و هدایت های پدرانه مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)، دچار یاس و سرخوردگی شدند و حضور گسترده و آرام مردم جواب دندان شکنی برای همه این معاندان بود.
مردم هوشیار ایران یکبار دیگر نشان دادند، خوب می دانند دشمنان و وطن فروشان خائنی که از مملکت گریخته اند و در دامن شیاطین، به ملت و میهن خویش خیانت می کنند،دلشان برای اسلام و انقلاب نسوخته است، و همواره وقتی دشمنان و بوق های تبلیغاتی آنها حرفی می زنند، عکس آن را عمل می کنند چون می دانند، دشمن هیچ وقت خیر خواه کسی نخواهد بود.
ما نیز ضمن تقدیر و سپاسگذاری از ملت فهیم آذربایجان و ایران، به واسطه این مشارکت عظیم و این حضور دشمن شکن، پیروزی مطلق منطق و استدلال و صداقت را بر اهانت و فحاشی و عوام فریبیِ خدمتگزاران صادق اسلام و انقلاب، تبریک و شاد باش عرض می کنیم و 22 خرداد ماه سال 1388 را انقلاب سوم ملت ایران می دانیم. انقلابی که یادآور روزهای شیرین بهمن 57 و فروردین58 است.
با تشکر از تمامی کاندیداها و طرفداران آن ها با هر سلیقه و گرایشی که هستند، از آن ها می خواهیم با رعایت اصول دموکراتیک به خواست ملت ایران احترام گذاشته و همه با هم دست در دست هم دهیم و برای آبادانی و شکوفانی ملت ایران، و اعتلای نام ایران و ایرانی بر قله های افتخار جهان، تلاش کنیم.
از نیروهای انتظامی هم به عنوان حافظان نظم و امنیت، می خواهیم با آن عده معدودی که سعی در تلخ کردن شهد این پیروزی در کام ملت دارند و به فرموده مقام معظم رهبری" یا خائن اند یا بسیار غافل"، با صلابت و جدیت تمام برخورد کنند و اجازه ندهند شعبان بی مخ های نوظهور، آرامش کشور را خدشه دار کنند.
در پایان از رئیس جمهور منتخب جناب آقای دکتر احمدی نژاد که در یک رقابت نفس گیر و عادلانه با اقتدار تمام، به عنوان برگزیده ملت شناخته شد، و رکورد قبلی آمار یک رئیس جمهور را شکست، می خواهیم با قدرت هرچه تمام تر در تحقق شعار های داده شده بکوشند و بیش از پیش دستان نامحرمان را از جیب بیت المال کوتاه کرده با خائنین و ویژه خواران و عده ای که خود را برتر از مردم ایران می دانند، برخورد کنند.
گل یا پوچ انتخاباتی( یا برنده واقعی کیست؟)
به نام او که فرمود:
لا یکلف الله نفسا ال وسعها
مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است
بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی (ره) که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد.
ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم. (شهید پیچک)
تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم هم به آخر رسید! و امروز، چند ساعت دیگر انتخابات بزرگ ملت ایران آغاز می شود تا به جهانیان نشان دهیم، چگونه دموکراسی حقیقی در قالب مردم سالاری دینی محقق می شود؛ انتخاباتی که همگان در آن برابرند، نه رای الکترالی وجود دارد و نه اعمال نظر دیوان های مختلف!
انتخاباتی مبتنی بر شعور مردم و نه احزاب فاسدی که همواره بعد از انتخابات وامدار تامین کنندگان مالی خویشند - هرچند در انتخابات ما هم اگر عده ای انتخاب شوند، آنقدر خود را بدهکار صاحبان زر و زور کرده اند که معلوم نیست مردم تا کی باید تاوان آن ها را باز بپردازند - .
از همه اینها که بگذریم، این انتخابات صحنه نمایش های بدیع بود، صجنه ای برای آشکار شدن آن روی دیگر بعضی ها! نمایشی برای گل یا پوچ!!!
کسانی که سالهای سال، ادعایشان گوش فلک را پر کرده بود
کسانی که از یاد برده بودند کلام امام بزرگوار را که می فرمود: "ما به انقلاب بدهکاریم نه انقلاب به ما"، گوشزدهای مدام امام عزیز را که می فرمودند:" نگویید انقلاب برای ما چه کرده است، بگویید ما چه کار برای انقلاب کرده ایم" ( نقل به مضمون. هرچند این دو فرمایش انقدر مشهور است که نیازی به رفرنس دادن نباشد)
کسانی که در این بازی مجبور بودند رو بازی کنند! و نقاب از چهره ها بگشایند:
از آن شیخ سالخورده که نشان داد"دود از کنده بلند می شود" ( و همچنین از برخی رفقای نزدیک - بخوانید پارتنر!- که در همه عکسها هم اتفاقا در کنار ایشان بودند چون دو شریک، شبیه دو همسال!)
تا آن سیدی که سیّدیش مُسری بود! و یارانش سبز می شدند! آن سبزهایی که دیگر مقدّس نبودند.
تا آن سردارِ بی سپاهِ امروز! که امروز اقتصاد دان بزرگیست و چی چی رالیسم اقتصادی را مطرح می کند( چیزی شبیه فئودالیسم!)
تا آن فرماندار ماکو، که امروز رئیس جمهور مملکت است! او که بر خلاف دیگران، سمتی را بعد از انقلاب به ارث نبرد و آنچه را بدان رسید بواسطه شایستگی بود نه آشنایی با این و آن، به خاطر تلاش های صادقانه اش بود و نه زد و بند با این و آن، به سبب سابقه پاک و پرونده شفافش بود و نه عوام فریبی های متظاهرانه!، به این واسطه بود سوادش، استادیش و دود چراغ هایی که خورده بود، واقعی بودند!!!
به هر حال فردا با حضور ملت بزرگ ایران پای صندوق های رای یک نفر از این صالحین! انتخاب می شوند و زمام امور آینده کشور را در دست می گیرند، نتیجه هر چه که باشد، پیروز اصلی این صحنه مردم پاک و بی ریایی هستند که فارغ از تمام منفعت طلبی ها، هیجانات زود گذر ، زرق و برق ارتباط های افسارگسیخته ای که برخی ستاد ها محمل آن بودند، یا وعده های مقام و ...., تنها به فکر مصالح ملت و میهن و آئین خویشند!
پرونده انتخابات نهم تا آخر وقت فردا بسته خواهد شد و روسیاهی این دنیا و ویرانی آخرت برای کسانی خواهد بود که با طرح های ماکیاولیستی، هر وسیله ای رو -اعم از تخریب و تهمت و فحاشی، تا خود زنی های تبلیغاتی که در پست قبل به آن اشاره کرده ام - هر کاری کردند!
اما از درون صندوق ها هر کسی هم که بیرون آید به عنوان رئیس جمهور مملکت باید به او، برنامه ها و نیز طرفدارانش احترام گذاشت و کمک کرد تا ایران و ایرانی به جایگاه شایسته خویش برسد، البته با نقد های منصفانه و مومنانه! و نعوذ بالله تخریب های بی منطق و فحاشی های بی هدف! انشاءالله آنچه برای ما بهترین است خداوند همان را به دست ملت مومن و آینده ساز! ایران محقق فرماید.
انشاءالله
به نام او که فرمود:
"فاستقم کما أمرت ومن تاب معک ولا تطغوا إنه بما تعملون بصیر"
از خدا جوییم توفیق ادب / بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش در همه آفاق زد
باز گستاخان ادب بگذاشتند/ چون گدایان زله ها برداشتند
از ادب پر نور گشتست این فلک / وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بُد ز گستاخی کسوفِ آفتاب/ شد عزازیلی ز جرات رد باب
یک مقدمه تئوریک :
تفکر! لازمه یک انسانِ ذی شعورست، انسانی که مهمترین تمایزش با حیوان را همین تفکر و گویائی دانسته اند.
با گسترش ارتباطات و تحقیق دهکده جهانی مک لوهان، موج سوم تافلر و امواج بعدی در زندگی بشری؛ تفکر، تحلیل و بصیرت به جزئی لاینفک از زندگیِ انسانیِ آدم ها تبدیل شده است.
زمانی اگر در زندگی بشری، قدرت بازو معیار و ملاک برتری بود، زور و تفنگ تعیین کننده قدرت بود...
زمانی اگر ثروت حرف اول را در معادلات بشری می زد و با ثروت،قدرت به اجاره او در می آمد...
زمانی اگر فرانسیس بیکن، قدرت را در دانش می دانست(Power is knowledge)...
امروز در عصر انفجار اطلاعات، تفکر و تحلیل است که عامل اصلی قدرت محسوب می شو؛ اینکه کسی چگونه بتواند از میان دریای اطلاعات موجود و شتابنده هزاره سوم، بهترین، نزدیک ترین،خلاصه ترین و جامع ترین جواب و راه حل مناسب را برگزیند!
جهان امروز، دیگر جهان از بَر کردن اطلاعات نیست، امروز، عصر، عصر ِ اندیشه و خردباوری و روشن بینی است.عصر آزاد اندیشی و پرهیز از دُگم اندیشی هاست.
یک مقدمه پراتیک
صاحب این قلم، با تمام ایرادات، مضایق و احیانا اشتباهاتی که در مسیر "شدن" داشته است، به خود می بالد که در این بیست و اندی سال، همواره تلاش کرده است در سِلک کسانی نباشد که طوطی وار آنچه می بینند و می شنوند را تکرار کند! و با همه فراز و نشیب ها، امروز می تواند ادعا کند اندیشه هایش نه محصول خانواده است، نه محیط و نه پروپاگاندای بوق های دروغ پرداز! هرچند تاثیر دو عامل ابتدایی و حتی عامل سوم، بر هیچ کسی پوشیده نیست اما این تاثیر و تاثر ها سعی شده است آگاهانه باشد و از روی انتخاب. که همه اینها نه به واسطه این قلم حقیر و این اندیشه محدود، که همگی حاصل عنایات الهی است، که مارا از آنانی قرار نداد که چون بت پرستان ایمانمان را معطوف به کفر پدرانمان کنیم! و این شدن ماحصل تلاشیست برای آموختن مبانی و بنیاد های علوم در حد بضاعت این حقیر!هرچند این ظرف کوچک تهی، بسیار بسیار کوچکتر از عظمت مظروف است اما "لا یکلف الله نفسا الا وسعا"
"من نامه" نویسی را دوست نمی دارم اما این مقدمه تئوریک را برای عرایضات بعدی لازم می دانم:
ماجرا چیست:
با آغاز ماراتن انتخابات دهم و عطش نوشتن در این چند مدت ِ پرهیز، سعی شد آنقدر که وسع مطالعات اجازه می دهد، مطالبی را برای خودم یادداشت! کنم تا هم تمرینی برای ابراز عقیده باشد و هم محملی برای تضارب نظرات و جریان آزاد اطلاعات.
سعی شد آنچه گفته می شود بر اساس منابع در دسترس و ثقه باشد که مبادا راه به بیراهه بریم و قدمی از حق و عدالت دور بیفتیم. شور ِ جوانی را به شعور اندیشه سنجاق کردیم و مطالبی ایراد شد.
مخاطبان بسیاری هم جذب شدند!
تیپولوژی نظرات و سلوک رفتاری
اما آنچه دیدم سه ضد را( به اعتبار جناب مولانا که می فرمود:عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد) به یکجا در درون من ایجاد کرد:
اول: مسرت: از بابت اینکه دیگرانی شریک و ناقد اندیشه های این قلم اند.
دوم: تاسف: از بابت عده ای که بنیان مخالفتشان تنها بر پایه های اهانت و هتک حرمت و بی منطقی استوار بود
سوم: رضایت: از بابت اینکه تجربه ای جدید در برخورد با نظرات مختلف و شعارها به دست آوردم.
دیدن اهانت ها هرچند گاهی صاحب این قلم را آزرده خاطر می سازد اما خوشحالم که می توانم اندکی بفهمم چقدر سخت بود آغاز رسالت آخرین نبی؛ و چه میزان قوی بود ایمان کسانی که با کمی یاران و کثرت دشمنان حتی قدمی از ارزشها و اعتقاداتشان عقب ننشستند!
و خوشحالتر از بابت اینکه امروز وقتی پیامبر می فرماید:" در آخرالزمان امتی از امت من خواهند آمد که بی آنکه پیامبر خدا را دیده باشند، مومن اند" و اینکه " ایمان مسلمانان آخر الزمان بیشتر از مسلمانان صدر اسلام است" و.... می توانم کمی تصور کنم چرا؟
صاحب این قلم بر خود فرض می داند از همه کسانی که با نظرات خویش، راهی برای رویش های جدید در اختیار قرار می دهند تشکر کند، چه آنهایی که مشفقانه نصیحت می کنند و چه آنهایی که مغرضانه اهانت! و چه آنهایی که سعی در حمایت دارند!
باور دارم اهانت های بی دلیل و منطق، آدمی را به درست بودن مسیر امیدوارتر می کند و به بی محتوا بودن آن عده متحجر ِ خشک اندیش واقفتر!
اغلب نظر هتاکان را حذف نکرده ام تا منطق این فحاشان برای سایرین روشن باشد! و نیز جوابی هم برای آنها ندارم که با سکوت، هدیه این هتاکان را به خودشان باز پس می دهم.
و خدا را شاکرم که مارا در میان صراط های ضلال، به مستقیم ترین صراط خویش راهنما شد.
و شکر می کنم که "الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء".
و شکایت می کنم از این زمانه وانفسا، از این جهنم شیطنت و شیطانیت، این بهشت شهوت و شعار!
و می گویم " الهی أشکو الیک من کثرة أعدائی و قلة احبابی"
شکایت می کنم از عصر عصیان و غیبت! که امروز بی صاحب مانده ایم! که هر کس و ناکسی کمر به قتل عاشقان می بندد و باورهای دینی را با وقاحتی تمام اراجیفی قرون وسطایی می خواند! کسانی که آنقَدَر در منّیت خویش و نفس طغیان کرده امّاره خویش، غرق شده اند که دلهایشان سیاه و فطرتهایشان قلب شده است.
پناه می برم به خداوند از شر شیطان و نفسم، و کمک می خواهم از خدا برای ثبات قدم و داشتن یک زندگی آگاهانه، و صبر در برابر مصائب.
اما سخنی با دُهُل نشینان بی منطق!
راستی که قرار نیست مُطّلا ها همیشه محترم بمانند! همیشه و همیشه سنگ محکی هست که مشخص کند چه کسی باطل و بی محتواست و کدام طلای ناب و خالص.
همیشه معیاری وجود دارد که سره از ناسره باز شناخته شود.
همیشه جریاناتی اتفاق می افتد تا مشخص شود چه کسانی در پشت ظاهر فریبای! گفتگو و تساهل و تسامح، تنها به فکر انحراف افکار عموم هستند و وقتی کوچکترین اعتراضی به آنها می شود، چهره از نقاب ها بیرون می کنند و آن روی دیگرشان را نشان می دهند(برای آدرس این مطلب به آذر ماه 86، دانشگاه تهران، نشست آقای خاتمی با دانشجویان مراجعه فرمایید)
همیشه اتفاقاتی رخ می دهد تا آن مقدس نمایانی که ادعای تقواپیشگی و زهد می کنند، حتی از آوردن نام خداوند در اول صحبت هایشان یا خجالت بکشند و یا فراموش کنند که دومی اگر تاسف بارتر از اولی نباشد کمتر نیست( آدرس این ملطلب به مناظره آقای موسوی با آقای رضایی بر می گردد).
همیشه چیزهایی! پیش می آید که برخی مدعیان اخلاق، که صحبت کردن از افراد را در مواقع غیبتشان تقبیح می کنند و آن را بی تقوایی و غیر اخلاقی می دانند، ده دقیقه اول و 5دقیقه آخر یک مناظره(آدرس همان قبلی است) و تمام فرصت یک مناظره دیگر را ( مناظره آقای موسوی با آقای کروبی) را به وارد کردن اتهام، تخریب و هتک حرمت کسی کند که غایب است!
و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!
همیشه اتفاقاتی می افتد تا شعارهای "زنده باد مخالف" و یا ورژن های قدیمی تر آن"تحمل مخالف" با فحاشی و هتاکی های برای همه تعبیر شوند!
اتفاقاتی می افتد تا کمیته های جنگ روانی ستاد های انتخاباتی، شرّشان به خودشان برگردد و خود و حامیانشان رسوا شوند( به اخبار کشف چاپخانه های تکثیر انبوه عکس های پیش از انقلاب! بزرگترین زن روشنفکر ایران رجوع کنید)
چیزهایی پیش می آید که مصرع ِ "ادب ِ مرد به از دولت اوست" تعبیر شود وقتی کسی در برابر تذکر قانونی مجری برنامه ای - بر می آشوبد و با عصبانیت، هرچه از دستش برمی آید می کند تا عقده های ذلت مناظره رو در رو را با محاکمه غیابی حریف، خالی کند( آدرس این ماجرا مناظره آقای موسوی و کروبی است)
و من فکر می کنم به کلام جناب مولانا:
باز گستاخان ادب بگذاشتند/ چون گدایان زله ها برداشتند
بی ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش در همه آفاق زد
و راستی!
و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!
آقای بی شعور! لطفا به شعور مردم توهین نکن
به نام او که
عزت را در ایستادگی و آسایش را در تلاش و مجاهده قرار داد
آقای بی شعور! لطفا به شعور مردم توهین نکن
امروز که دیگر بازار انتخابات داغ ِ داغ است هرفرد و گروهی برای بالا بردن رای خود تلاش می کند، ستادهای انتخاباتی مدام پرو خالی می شوند، دانشگاه ها پر است از مناظرات جنجالی، صدا و سیما هم که خود به تنهایی 70-80 درصد کارها را بر عهده گرفته است. و خردادی داغ! برای ایران رقم خورده است.
اما این وسط هستند آدم های بی جنبه ای که فضای حاکم و هیجانات انتخاباتی را فرصتی برای ابراز وجود و نشان دادن خود می کنند و از هیج فرصتی برای مطرح کردن خود دریغ نمی کنند.
یک روز همان کسی که برای آمریکا قربان صدقه می رفت و قداست اسرائیل را بالاتر از خون شهدا می دانست، وقتی مسئولی اشتباهی در گفتار خود می کند - و بعد هم با اذعان به اشتباه خود، در صدد اشتباهش بر می آید - بد ترین فحش ها و فریاد های "وا اسلاما"سر می دهد.
یک روز دیگر دخترِ فلان مسئول سابق که کوس رسوایی خود و خاندانش گوش فلک را کرده است - با ثروتهایی که معلوم نیست از کجا آمده است - به رئیس جمهور ملت - که نماد اراده یک ملت و شخصیت یک مملکت است - توهین می کند و با زیر سوال بردن شعور ملت ایران می گوید: " مبادا یکبار دیگر اشتباه کنید و به این... رای بدهید که اگر اینبار هم انتخاب شود، ادعای امام زمانی می کند."
بدتر از همه اینها، آن عده ای هستند که حماقت و سفاهت خودشان را به مردم نسبت می دهند:
آنهای که وقتی ملت به آنها رای می دهد، عزیزترین، فهیم ترین و دموکرات ترین مردمان دنیا می شوند، اما وقتی همان ملت - که می بینند این مسئولان بی کفایت، تنها به فکر پر کردن جیب خودشان و دوستانشان هستند و مملکت را به حضیض خفت و خواری می برند - از آنها رو بر می گردانند، بی شعور، لُمپن، عوام و نفهم خطاب می شوند.
یا آنهایی که وقتی خرید زمستانی موجود در انبارها، برای اینکه فاسد نشوند به قیمت توافقی به کمیته امداد واگذار می شود، فراید می زنند: " شما با سیب زمینی می خواهید رای بخرید!"
خطاب من به آن بی شعور های منفعت طلبی است که با بی تقوایی و گستاخی، به ساحت ملت فهیم ایران توهین می کنند!
آقای بی شعور!
اگر رای شما با یک سیب زمینی، با یک کاسه آش، با یک...جابه جا می شود، ملت بزرگ ایران محترم تر از آنند که با لپ تاپها، چک های ملیونی، بورسیه های خارج از کشور، زمینهای مرغوب کنار سواحل و .... منافع ملی اشان را فدا کنند!
خطاب من به عاج نشینانی است که از مملکت و وهن خویش گریخته اند و در دامن دشمنان این ملت، به ملت و میهن خویش خیانت می کنند!
آقای بی شعور!
شما لطفا به فکر خودتان باشید! و حقارتی که از گریختن به دامن دشمنان این ملت و خیانت به مام میهن، تا ابد بر پیشانیتان مهر" باطل شد" زده است. ملت ایران ولی و قیّم نمی خواهد!
ایران و ایرانی خود بهتر می داند با سرنوشت خویش چه کند!
اصلا تقصیر آقای موسوی نیست! چیزها غلط هستند!!!
به نام او که
"تعزّ من تشاء و تذّل من تشاء" همه به دست اوست
تقصیر جناب موسوی نیست!
کسی که بیست و چند سال از حوادث مملکت دور بوده است و حتی از دور، دستی بر آتش حوادث مملکت نداشته است، وقتی به یکباره و ناگهانی در دام چیده شده اصلاحات چی ها می افتد و در مسیر انتخاب شدن قرار می گیرد و ز بسیاری از مسائل، اتفاقات و حتی ادبیات دیپلماتیک دور می افتد، باید هم برنامه مدوّنی نداشته باشد و تنها به رو خوانی آنچه که دوستان عاج نشین برایش نوشته اند بسنده کند!
تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی دوستان و استراژیست های تنبل ایشان، نمی توانند همه موضوعاتی را که قرار است در جریان مناظرات اتفاق بیفتد را پیش بینی کنند و آقای نخست وزیر پیر! هرچقدر میان ورق های تایپ شده بگردد چیزی پیدا نکند و تنها باید بگفتن چیز بسنده کند!
تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی عده ای که سالها از خون ملت مکیده اند و امروز دستشان از جیب بیت المال کوتاه شده است، او را شیر بکنند که وارد صحنه ای شود که حیثیت سی ساله اش بر باد می رود.
اصلا تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی با تاخیر فاز بیست و چهار ساعته از مناظره جنجالی اش، انشائی را به دستش می دهند تا از حیثیت بر باد رفته اش دفاع کند! و بر خلاف همه ادعاها و ژست های عوام فریب، پشت سر کسی بیانیه ای بخواند که دیگر امکان دفاع از خود ندارد!
تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی همه مال مردم خور هایِ رشوه بگیر ِ رانت خوار، از او حمایت می کنند،برایش ستاد می زنند، در برنامه هایش می رقصند و نمادهای مذهبی را با اندام های عریانشان، به سخره و اهانت می گیرند.
اصلا تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی آدم هایی فاسد-که طبل رسوایی شان آسمانِ ایران را سالهاست که پر کرده است-دورش جمع می شوند، از نهضت آزادی منفور بگیر تا سازمان تروریستی مجاهدین، از چند فرقه ساختگی صهیونیستی بگیر تا هنرمندانِ نان به نرخ روز و مبتذلی بگیر که مملکتِ خویش را به فرشهای قرمز لوس آنجلس و رخت خواب های متعفن لاس وگاس و کاباره ها ترجیح می دهند!
اصلا تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی ایشان مرکز تجمع تمام جبهه نفاق می شوند، و کسانی که سالها جانماز به آب می کشیدند، امروز آن روی دیگر و وحقیقت وجود خویش را نشان می دهند!
تقصیر آقای موسوی نیست!
وقتی همسر ایشان بزرگترین زن روشن فکر ایران می شود( البته باید از خود ایشان پرسید که بعد از شیرین عبادی یا قبل از او؟) پیش از انقلاب دامن مینی ژوپ می پوشد، گل سرخ به سر می زد و.... امروز رییس دانشگاه الزهراء می شود که زهره را به زهرا و کاظمی را به رهنورد و مینی ژوپ را به چادر! عوض کرده می کند
همسری که آنچنان نابغه هست که همزمان در چند رشته متفاوت تحصیل می کند( البته در دانشگاهی که همسر دلبندش یکی از اعضای هیئت امنای آن هستند) و بعد با نوعی قانون پذیری مثال زدنی! در رشته ای غیر مرتبط با تخصصش استاد می شود و به ایران وایرانی درس پشتکار و دود چراغ خوردن می دهد!!!
تقصیر ایشان نیست!
وقتی مردم ایران بدون ملاحظه کاری های خطی و باندی تنها دلباخته حق و عدالت اند.
مردمی که آنقَدَر فهم و شعور دارند که بفهمند این «چیزها»از کجا آب می خورند
مردمی که می دانند آن هل شدن ها و رنگ از رخسار پریدن ها نشانه متانت است یا....
مردمی که خوب می دانند روزی 20ساعت کار طاقت فرسا در هیئت دولت یعنی چه!
مردمی که از میان همهمه آن بوق های شیپورچی ها و طبل های کر کننده تبلیغات چی ها( بخوانید دروغ چی ها، تهمت چی ها، تخریب چی ها) صدای حق و حقیقیت را به روشنی تشخیص می دهند!
تقصیر آقای موسوی نیست!
اگر ملت ایران فهیم است و هم، تئاتر های بازیگران در فیلمهای تبلیغاتی را می شناسند! و هم صداقت و سادگی مستند های واقعی را!
آقای موسوی!
بنده نه جایگاه حقوقی آنرا دارم که به شما تذکر بدهم و نه اقتضای ادب چنین حکم می کند!
اما درد دل دردمندانه ای با حضرتعالی دارم!
این بازی های سیاسی و این انتخابات همچون دهها انتخابات دیگر نیز خواهند گذشت و بالاخره نتیجه ای حاصل خواهد شد، آنچه تنها می ماند عیار انسانیت، شعور و فهم ماست و اینکه آیا می ارزد آخرت خود را بهای رسیدن به جایگاه های ظاهری دینمان را بفروشیم !
ایا می ارزد کسی که به ظاهر سالها الگوی ما جوانان در دیانت و خویشتن داری و فراجناحی عمل کردن بوده است، امروز آبروی خود را فدای کسانی کند که نه تنها قرابتی با این معانی ندارند بلکه هیچ ارزشی هم نه برای شما، نه برای ملت و نه برای آبروی شما و ملت قائل نیستند و تنها به فکر زر اندوزی و قدرت طلبی هستند!
آقای موسوی!
خودم، خودم و هزار بار خودم را دعوت به تقوای الهی و در نظر آوردن نیت ها می کنم! و به عنوان جوانی از نسل سوم به شما نه تذکر، نه نصیحت بلکه خواهش می کنم، بیشتر به فکر آبروی خودتان، مردمتان و صد البته آخرتتان باشید.
باشد که خداوند مارا از کسانی قرار دهد که در شناخت و عمل به تکلیف پیشرو و ثابت قدم بفرماید و مارو از فتنه های دجّال های آخر الزمانی حفظ، انشاءالله
لیست کل یادداشت های این وبلاگ