یک بازی تمام شده ؛ آقای گل و دروازه خالی (با تاخیر فاز 24 ساعته)
به نام او که حق را دیدنی! کرد
یک بازی تمام شده ؛ آقای گل و دروازه خالی
روایتی از مناظره سوم!
همه منتظر مناظره سوم بودیم،
بعد از زلزله مناظره دوم که با فرو ریختن شرافت خود تراشیده عده ای مال مردم خور و گردن کلفت، همراه بود، ایران در شُکّ و بهتی عجیب فرو رفت. و همه منتظر مناظره سوم بودند!
مردم می خواستند ببینید رضایی! او که 8 سال فرمانده جبهه کفر علیه باطل بود این بار در جهاد اکبر چه خواهد کرد! آیا در معامله ای پنهانی از مشتی زر و زور مدار حمایت می کند و در صف تخریب سه در برابر یک قرار می گیرد یا مردانه از حق دفاع می کند و تسلیم وعده ها و تهدید ها نمی شود.
مناظره بسیار آرام و با تعارفات متداول و من بمیرم و تو بمیری های معمول آغاز می شود، هر دو طرف مناظره شب گذشته را محکوم می کنند اما رضایی در یک جهت گیری برنامه ریزی شده، موسوی را در مقابل سوالاتی کلیدی قرار می دهد!
سوالاتی که در طول مدت مناظره با اینکه چند بار با اصرار پرسیده می شود اما جوابی برای آنها داده نمی شود و اقای موسوی تنها با جوابهایی مبهم یا آنها را از سر باز می کند و یا اصلا ورودی به آنها نمی کند.
آقای رضایی نقاط ضعف حریف را می داند و آتش سکب توپخانه را به آن جهت می چرخاند! فرماندهی میدان همچون مناظره پیشینش با شیخ اصلاحات، در دست خود اوست و هر جا که اراده می کند حریف را می کشاند!
لحظات آخر است و آقای مهندس در تنگنا افتاده است!
آقای رضایی باز با سوالات تخصصی ایشان را به منگنه می کشاند ولی جناب مهندس تنها به گفتن چیز و خواندن بیانه ای برای محکوم کردن حریف دیروز که اتفاقا امروز هم غایب است بسنده می کند و با مصادره به مطلوب فرمانی 8ماده ای از امام(ره) که در پاسخ به انحرافات خود آن ها در ان روزها نگاشته شده بود، سعی در جبران گل های خورده یک بازی تمام شده می کند!
اما به حتم برنده این مناظره آقای دکتر رضایی است که با برنامه های مدون، استدلالات محکم و سوال های دقیق حریف را در گوشه ای از رینگ به بن بست کشاند! هرچند عدم حساسیت ایشان و شائبه هایی که در برخی خبرگزاری ها نسبت به جلسه عصر روز مناظره ایشان با جناب موسوی، وجود دارد، احتمال زرگری بودن این جنگ آرام و بی تنش را منتفی نمی کند.
__________________
ما بعد التحریر!
بدین وسیله اشتباه لفظی در سطر اول «بعد از زلزله مناظره سوم که با فرو ریختن . . . » به ترتیب بالا تصحیح می شود.
نویسنده امتنان قلبی خود را از این خواننده فهیم ابراز می دارد و امیدوار است در آینده هم شاهد نظرات سازنده شکلی و محتوایی ایشان باشد
عریضه ای برای آقای سبزچی! که نخست وزیر امام (ره) بود
به نام خدای عدل و حق و عدالت
این روزها تنور انتخابات آنچنان که پیش بینی می شد داغ شده است و حتی عده ای در تب آن می سوزند! عده ای نانشان از آن بیرون می آید، عده ای آتش بیار معرکه اند و عده ای هم با نگرانی شاهد و نگران این حوادث اند.
مدت ها سکوت کردم اما این جنگ نابرابر! و این حمله های ناجوانمردانه، جایی برای سکوت باقی نمی گذارد که اگر امروز ساکت بمانیم فرداییان تاریخ مارا هم کنار اشعری ها جای خواهند داد!
تصمیم گرفته ام، شبهاتی که از این تنور داغ بیرون می آید را - در حد وسع این حقیر - تحلیل کنم و شاهد مثال هایی هم از این سو و آن سو بیاورم!
اول: عریضه ای برای آقای سبزچی! که نخست وزیر امام (ره) بود
" من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده ام ، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شده ام . آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوءاستفاده شود. و میزان درهر کس حال فعلی او است ."
وصیت نامه سیاسی - الهی امام( ره)
آقای نخست وزیر!
آن کسانیکه افتخار می کنند نخست وزیر امام بوده اند حتما تاریخ می دانند یا در این تعطیلات بیست ساله وقت کافی برای مطالعه داشته اند که بدانند جریان حق و باطل با مشابهت های فراوانی از ابتدای تاریخ آدمی تا به امروز بوده است.
جریان هابیل ها و قابیلها، علی ها و معاویه ها و...
حال می پرسیم آن زمان اگرعمرو عاص ها قرآن برسر نیزه می کردند و از مقدسات و ساده لوحی افراد سوء استفاده می کردند چه تفاوتی با سوء استفاده از مقدسات و مصادره نماده های مذهبی به نام خود دارد.
از ایشان بپرسیم، سبزی که در فرهنگ و آیین ما نمادی از پاکی و معنویت و معصومیت است چرا امروز بر دست و دوش و شلوار و.... کسانی سوار است که کمترین سنخیتی با این نمادها ندارند.
آقای نخست وزیر!
برای بنده جالب است بدانم در این بیست سال شما کجای ایران بوده اید که در هیچ یکی از برهه های حساس ایران، احساس خطر نکرده اید
آن زمان که عده ای دل به غرب سپرده - که اتفاقا امروز در حلقه اول یاران شمایند - از سنگر دانشگاه سودای کودتا در سر می پروراندند و کشور را به لبه پرتگاه می بردند!
آن زمان که آن غربی های خوب اهل گفتمان!- که در باطن نظریه برخورد تمدن ها را فرضیه سازی می کردند - با چماق بر سر عزیزانی می کوفتند که هوس هویج داشتند، کار را به جایی رساندند که حتی دستور دادند رشته های مرتبط با انرژی هسته ای مثل فیزیک، شیمی و.... را هم از سر فصل دروس دانشگاهی حذف کنند!
آن زمان که ملت ایران با ایمان خود در برابر همه دنیای غرب ایستادند و برای عزت و پیشرفت خیز برداشتند و در این میان از هر سو تهدید شدند، تحریم شدند اما در برابر ظلم و انحصار گرایی سر ذلت خم نکردند!
آن زمان که آن دوستان عزیزتان، سودای پروتستانتیسم اسلامی را در سر می پروراندند و هر روز هوس تظاهرات علیه خدا را داشتند! آن هایی که حتی اصولی ترین مبانی اسلام یعنی وحی و قرآن و عصمت را زیر سوال می برندند! کجا بودید.
آقای نخست وزیر!
در این بیست سال خیلی زمان های دیگری هم هست که ملت ایران با وحدت و هدایت یک رهبر اندیشمند و با توکل و استمداد از خدا و اولیائش، با عزت و شرف، سلامت بیرون آمده است اما شما از آن جزیره خضرایتان هیچ کدام را انگار نمی دیده اید!
آقای نخست وزیر!
آیا هنوز هم اگر حرفهایتان بر کرسی ننشینند استعفا می دهید؟
آقای نخست وزیر! گفتنی ها بسیارند! اما اجازه دهید جواب این معادله را که مدتهاست جوابی برایش نداشته ام از شما بپرسم:
یک نخست وزیر نازک نارنجی + چند سال پیری = ؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ