به نام او که
پشت و مشت همه خداجویان است
دنیا اگه تاریک شد دستای فانوس و بگیر
با من بیا که دیگه، چیزی نمونده از مسیر
سرما و سوز ِبرف رو، آهسته پشت سر بذار
حالا که وقت مرگ نیست، ما با همیم، طاقت بیار
طاقت بیار رفیق دنیا تو مشت ماست
طاقت بیار رفیقالله پشت ماست
طاقت بیار رفیق، ما هر دو بی کسیم
طاقت بیار رفیق، داریم می رسیم
با آرزوی رهایی! به امید رسیدن!
. . . تا درمان!!!
ـــــــــــــــــــــــ
پ.ن
ظاهرا این شعر از ترانه ایست که یکی از آوازه خوان های فراری( یا به قول خودی تر :مطرب) زحمتش را کشیده اند.
نمی دانم شاعر این بیت ها کیست ولی به نظرم می رسد، اما می دانم که این ترانه های بعد انتخابات! هم از آن چهارصد ملیون دلاری است که سنای آمریکا برای ایران تصویب کرد! در راستای جنگ رسانه ای و روانی!!!
این فتنه اگر برای خیلی ها آب نداشت! برای بعضی ها که نان داشت فراوان!!!
صرف نظر اینکه این شعر ها را یک وطن پرست مجاهدی که در راه دین و ایمان خود، جان و مال و آبروی خود را داده است، گفته است یا یک خائن فراری بزدلی که به دامن دشمنان این مملکت پناه برده است!، طبق گفته حضرت امیر به "ما قال" نگاه میکنم و نه "من قال".
هرچند فرآیند راحلیزاسیون نیز انجام شده است!
ـــــــــــــــــــــ
بعد نوشت:
مابعدالتحقیق والبجوهش* و ....(یاد محمد حان محترم آئینه بان مان به خیر)، دریافتیم این ترانه به نام "رفیق" از آفریده های آقای سیاه قمشه ای هست.
بعد از انتخابات دهم، و با طرح ریزی دشمنان مخصوصا آمریکای لعین و انگلیس خبیث و صد البته اختصاص بودجه های چند صد ملیونی(به دلار) برای براندازی تنها نظام مردمی،- که موی دماغ همه برنامه های این غلدرهای بی کلّه در دنیا و مخصوصا منطقه است- به شدت افزایش یافت.
دامن زدن به آشوب ها و دمیدن روحیه شجاعت و جنگاوری!!! در رجاله های بزدلی که از شهامت و شهادت تنها فیلم های رمبو! و افسانه های هری پاتر را در ذهن ها دارند! از اولویت های اصلی جبهه کفر و توطئه بود.
در این میان خوانندگان فراری و مطرب های آس و پاس ِ شیره ای و بنگی هم وارد کارزار شدند و شروع کردند! به تزریق! اما این بار تزریق روحیه!!!
چقدر خنده آورست!
وقتی همه افتخار آن ها به آفتابه( خورشید اینها آخر زن است!) ایست که شیری را نگه داشته است. چه حقیر و کوچکند راستی!!!
و چه خوشبختیم ما، که پشتمان به الله گرم است! او که "رب السماوات والارض" است.
ما که به پشتگرمیه همین الله، در برابر همه دنیای غرب ایستادیم و یک قدم هم عقب ننشستیم!
در برابر تیر مستقیم تانک سینه گشودیم و سیصد هزار لاله سرخ جوان را تقدیم الله و راه او کردیم.
به قول یکی از بزرگواران:
انقلاب ما، پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است، شما هم حاضرید برای اربابان غربیتان چند کشته بدهید؟
*. پژوهش
به دلت نگاه می کنند، نه کتابهایت
به نام او که فرمود:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین
خب شاید قدری عجیب باشد برایم پی نوشت در این تراشه های فکر!
راستش را بخواهید، این را برای وبلاگ دیگرم آماده کرده بودم! اما قسمت اینجا شد.
به دلت نگاه می کنند، نه کتابهایت
یا "حواریون از عیسی اطمینان قلبی می خواهند نه استدلال"
برداشت نخست:
ویتگنشتاین* مى گوید:
"آدم هایى که مدام سؤال مى کنند «چرا»، مانند جهانگردانى هستند که در مقابل ساختمانى ایستاده تابلوى اطلاعاتى آن را مى خوانند و چنان سرگرم خواندن تاریخچه ساختن آن عمارت مى شوند که از دیدن خود عمارت باز مى مانند"
به همین ترتیب، باید قائل شد که آدم هایى که مدام سؤال مى کنند :
"چرا خداوند زمین و آسمان ها را آفرید ؟"
"چرا انسان را آفرید"
"چرا بهشت و دوزخ آفرید "
و "چرا حساب و کتاب و میزان و عقاب وضع کرد "
و از دیدن خویشتن خویش و سؤال از چگونگى وضع قلب خود و هواى غالب بر قلب خود باز مى مانند.
برداشت دوم:
یَآ أیَّها الرَّسولُ لایَحزُنکَ الّذین یُسَرِعون فی الکُفر مِنَ الّذین قالوا ءَامَنَّا بِأفوَاهِهِم و لَم تُؤمِن قلوبُهم و مِنَ الّذین هادوُا سَمَّعونَ لِلکَذِبِ سَمَّعونَ لِقومٍ ءَاخَرینَ لَم یَأتوکَ …
“ای رسول! آنان که در کفر شتاب میورزند، از آنهایی که به زبان میگویند ایمان آوردیم و حال آنکه قلوب ایشان ایمان نیاورده است و نیز از آنهایی که جهود شدند و گوش بسیار شنوایی برای دروغها دارند و هم نیز گوش بسیار شنوایی برای قومی دارند که نزد تو نیامدند،… ترا اندوهگین نسازد و … “مائده 41
روشن است که ایمانآوردن و، در نتیجه، ایماننیاوردن امری کاملاً قلبی است. این قلب است که آراء و اندیشهها و، ایضاً، پیام پیامبران را میپذیرد یا رد و طرد میکند.
آیا ما سنتاً و جاریاً بر این تصور نبوده و نیستیم که انسان ابتدا تعقل میکند و - در نتیجه و به تبع آن - به چیزی ایمان میآورد؟
آیا ما سنتاً و جاریاً، مطابق منظر و دیدگاهی درباره معرفت، بر این اعتقاد نبودیم که باورکردن، اعتقادیافتن، پذیرفتن، و ایمانآوردن جملگی اموری یا مقولاتی معقول (عقلانی) هستند؟
آیا ما سنتاً و جاریاً، مطابق بینشی بسیار قدیمی، بر این باور نبودیم که انسان بنیاناً و بلکه تقویماً موجودی عقلی است؟ آیا این بینش با کتاب الله همخوانی دارد؟
برداشت سوم:
اُولَئِکَ الّذین لِم یُرِدِ اللهُ أن یُطَهِّرَ قلوبُهم لَهم فی الدُّنیا خِزیٌ و لَهم فی الاَخِرَهِ عذابٌ عظیمٌ
ایشان آنهایی هستند که خداوند نمی¬خواهد که قلوب ایشان پاک شود؛ و در نتیجه ایشان را در دنیا خواریی است و در آخرت عذابی عظیم" مائده:41
این بخش از آیه شریفه بوضوح نشان میدهد آنان را که خداوند نخواسته قلوب ایشان تطهیر شود در دنیا دچار خواری، و در آخرت گرفتار عذابی عظیم میشوند.
آیا آیه شریفه دلالت ندارد بر این که طهارت و پاکی انسان امری قلبی است؟
آیا آشکار نیست که طهارت قلب، نه طهارت هیچچیز دیگری، چه امر سرنوشتساز و تعیینکنندهای در حیات و ممات بشر است؟
برداشت چهارم:
قالوا نُریدُ أن نَّاکُلَ مِّنها و نطمَئِنَّ قُلوبُنا و نَعلَمَ أن قد صَدَقتَنا و نَکونَ عَلیها مِنَ الشَّهِدِین
“حواریون عیسی ابن مریم گفتند: میخواهیم از مائده بخوریم تا قلوب ما اطمینان یابد، و بدانیم که تو هر آینه راست گفتی و ما بر آن از گواهان باشیم” مائده 113
آیا آشکار نیست که اطمینان یافتن (یا یقین کردن) به امری یا چیزی یا نظر و عقیدهایی، امری کاملاً قلبی است؟
به راستی چرا حواریون از حضرت عیسی ابن مریم (علیه السلام) نخواستند که حضرتش برای ایشان استدلال کند؟
__________________________________
پ.ن
به نام خدا
*.
لودویک ویتگنشتاین فیلسوفی اتریشی بود که اساس فلسفه اش بر" درست فهمیدن لغات و معانی جملات " است.
البته او معمار هم بود و تا جایی که یادم می آید فقط یک! خانه ساخت، آن هم برای خواهرش!
و اگر یادم مانده باشد همه وسائل آن خانه را هم خودش طراحی کرد.
فکر می کنم که خواهرش درباره آن خانه گفته بود: اینجا خانه الهه هاست! و من نمی توانم در اینجا زندگی کنم
**.
این نوشته را از وبسایت واژگان واژگون به امانت گرفته ام. خداوند ایشان و ما را حفظ و هدایت فرماید انشاءالله
رسوایی بزرگ برای صدا و سیما! کشته های الکی هم حسابندها!
به نام او که
دشمنان اسلام و اهل بیت را از حُمقا قرار داد
انگار حکایت این انتخابات و شعبده بازی های آن تمامی ندارد!
یک روز، نامه ای علم می کنند و می گویند وزیر کشور، تعداد صحیح آرای انتخابات را برای رهبری فرستاده است!
بررسی که می کنی می بینی این نامه از وزارت جعلیات برخی ستادها در آمده!
یک روز تصاویری از فرزندان مملکت را نشان می دهند که به طرز فجیعی کشته شده اند( فجیع که میگویم بیشتر از این حرفهاست ها!،کارهایی را ادعا می کنند که قاتلین سریالی فیلم های سینمایی هم جلوی آنها باید لنگ بیندازد)
مثلا همین ترانه خانوم موسوی! که بعد از نزدیک به پنجاه و شش بار و نیم! تجاوز، با بنزین سوپر ونزوئلایی سوزانده می شود و محض محکم کاری حتی در مجلس سنای آمریکا هم عکسش را نمایش می دهند تا همه بفهمند این خانوم انقدر توانایی های بالایی داشته اند! اما بعدتر می بینی که این خانوم چند سال است که یک کشور خارجی زندگی می کند و سالهاست اصلا به ایران نیامده است!
یا همین دختر خانومه نوجوان حادثه جو !(سرکار خانوم عاطفه امام را می گویم) که دو سه ماهی می میرد برایش عزا می گیرند سرسبزان!(سران سبز!) به عزایش می نشینند و به عزایش می روند و ... بدبخت مادرش! که کارش به جنون می کشد و بی بی سی هم هزار و سه بار با او و جدّ و آبائش مصاحبه می کند، اما آخر سر همین خانوم، سر از خانه زید محترمشان در می آورند که البته محض رضای خدا به ایشان پناه داده بودند تا گرگهای اجتماع بلا ملایی سر او نیاورد و این دخترجوان با فراغ خاطر بتوانند دوران مردگی! خود را به سلامت بگذارنند.
نمونه آخریش هم ادعای عجیب و غریبی است که به صدا و سیما نسبت می دهند که خودشان! نشسته اند و قرار گذاشته اند در اجحافی بزرگ و تاریخی تعداد کشته شدگان عاشورای 88 را به جای سی و چند نفر فقط چند نفر! اعلام کنند!
خب!
حق بدهید که هر کسی هم که باشد اولا خنده اش می گیرد از این هم بلاهت این مردمان!
و ثانیا شاکی می شود که : آخه بابا! تو دین نداری، ایمون نداری، وجدان هم نداری؟
مرد حسابی( و احیانا زن حسابی!) آخه آبروی کشور و مردمانی که چند هزار سال در تاریخ قدمت دارند، انقدر بهای بی ارزشی که برای هر چیز بی ارزشی، چوب حراج بهش بزنی! که اون صهیونیست ها کثافت و اون سناتور های بن باز! و آشغال آمریکا برگردن به ملت و کشورت توهین کنن؟
بگذریم که حرفها بسیار و دلها خونه!
در آخر جوابی که برای یکی از همینهایی که نمونه این نامه جعلی رو توی بلاگش گذاشته بود؛می گذارم تا هر بار که می خونم تاسف بخورم برای برادران و هموطنانم که نفاق و دنیاپرستی عده ای، اون ها رو از حق و حقیقت و ایمان و وجدان رم داده!
به نامش
باشد برایش
دوست عزیز!
شاید بشه ماه رو مدتی با ابرهای سیاه پوشوند!
اما قرار نیست که همیشه ماه پشت ابر بمونه!
از این سندهای جعلی مگر طی این پنج شش ماه کم دیدیم؟
گیرم که آن سی هفت نفر نه! اصلا هفتاد و سه نفر( یکی هم زیادتر محض محکم کاری!) در عاشورا در راه ِسبز ِجنبش ِسبز با خون ِسبز به دیار ِسبز شتافتند!
و گیرم که صدا و سیمای ایران قرار شده که بگوید شش نفر بعد زیر حرفش بزند بگوید هشت نفر و ....
آخر این کار که نیاز به علنی کردن و صورت جلسه و اینها ندارد که قربانت شوم!
یک دستور طبقه بندی شده سازمانی کفایت می کند برای این چیزها انقدر ساده بازی در نیاور!
اصلا گیرم که این مسئولان ساده و گوششان مخملی!
یعنی آنها اندازه حضرتعالی با آن اندیشه های سبز و روشنفکرانه و مغز پر از فسفرهای سبز و جان لاک های سبز و هابز های سبز و جین شارپ های رنگارنگ( سرخ و سفید و سبز برای ایشان که فرارنگی! تشریف دارند مهم نیست اصل مخملی بودن مهم است که بحمدلله آن هم حاصل شده است)، شعور ندارند که این مسئله را در بوق و کرنا نکنند؟
ساده نباش برادر من!
یک زمانی یادم هست مدام از توهم توطئه حرف می زدند!
اَبَر سبز هایتان را می گویم! که می گفتند: اینها دچار توهم اند!
کدام تهاجم فرهنگی کدام .....
هرچند این توهم توطئه هم خود هم توطئه است و هم خیانت!(ماجرایش را در وبلاگ گذاشته اند یکی از دوستان، لازم شد برایتان می فرستم) اما دوستان شما هم دچار توهم شده اند!
مخصوصا این معمار کبیر سبز! ( که متاسفانه یا بدبختانه هم رشته بنده هم هستند حضرتشان!!!)
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
این روزها مشاهده سطلهای آتش گرفته و موتور سیکلتهای سوخته، از تلویزیون برای مردم عادی شده است اما تصاویری که بخشهای کمی از آن، روز عاشورا از تلویزیون پخش شد ماجرای دیگری بود که به قول حضرت امیر(ع): “اگر مردی از شدت این حادثه دق کند و بمیرد، جای ملامت نیست”
اما ماجرا چه بود؟
بعد از فراخون های متعددی چند روز اخیر فراریهای ورشکسته خارج نشین - که همگی از رزق حلال! سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل و… ارتزاق میکنند با آن ادعاهای عجیب و غریبیشان که : “باید به مردم بگویید که اینها هزار و چهارصد سال است که دروغ می گویند و… باید به مردم بگویید کار حسین (ع) که برای خدا نبود، هدف او لشکر کشی برای فتح ایران بود.”
بعد از آن همه سر و صدای شیپور کافران وطنفروش، روز عاشورا هیچ خبری در کشور نبود و همانند هر سال مشتاقان اهل بیت (علیهم السلام) در مقام شهادت امام خود سوگوار بودند.
ولی این روی یک سکه بود! روی دیگر سکه وقتی هویدا شد که دیروز، وقتی مردم تهران در تکایا، هیأتها و مساجد مشغول عزاداری بودند، عدهای با سوت و کف و بوقهای جشن، اقدام به حرمت شکنی مقدس ترین روز شیعیان کردند.
این عده کم که در غیاب مردم مؤمن، فرصت را غنیمت شمرده بودند، زورشان تنها به آتش زدن سطلهای زباله، کندن علائم راهنمایی، آتش زدن بانکها، اموال عمومی و شخصی و… رسید، یعنی دقیقا همان برنامهای که چند روز قبل در BBC و VOA و العربیه (بخوانید العِبریه!) اعلام شده بود.
فاجعه از آنجا آغاز می شود که این عده اقدام به آتش زدن قرآن کریم، حمله به نمازگزاران ظهر عاشورا و شکستن سر عزاداران و نمازگزاران میکنند! هر چند بعد از اطلاع مردم مؤمن و حضور گسترده آنها، با جوشش غیرت دینی، عده ای که هنوز به صورت لکهای در سطح خیابان ها مشغول بزن و برقص بودند، متواری شدند. اما در این بین فاز دیگری از خیانت کلید خورد، یعنی ادامه پروژه کثیف “کشته سازی” یا عملیات”شهید درست کنی” طبق اخبار روز گذشته چند نفر به طرز مشکوکی به قتل رسید:
- یک سواری دو نفر را زیر گرفته و از صحنه متواری می شود!
- یک نفر از بالای پل روگذر، به پایین پرتاب می شود!
- و خواهرزاده آقای موسوی” نامزد ناکام ریاست جمهوری و نماد قانون شکنی ” به ضرب گلوله کشته می شود.
فارغ از اینکه مشاهده چنین صحنههایی و حتی شنیدن اخبار اینگونه حوادث، دل هر مسلمانی را جریحهدار میکند، غیرت دینی مؤمنین را هم به جوش می آورد.
مگر امام آزادگان، فلسفه قیام خود را، “زنده نگه داشتن دین جدش رسول الله” عنوان نمیکند؟
مگر اهل بیت پیامبر به این دلیل قیام نکردند که تن به ذلت ندهند و مانع از انحراف میراث پیامبر اسلام نشوند؟
مگر در زیارت عاشورا نمی خوانیم که: “و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان به قتلهم الحسین (ع) و …”
وقتی عدهای در برابر عاشورای سرخ حسین، جشن سبز اموی راه میاندازند و همچون آل زیاد و آل سفیان در روز عاشورا هلهله و شادی میکنند، کف و سوت می زنند و … ، وظیفه ملت مسلمان چیست؟
مگر ما در همان زیارت عاشورا دعا نمی کنیم که: ”یا ابا عبدالله، انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم…”
مگر نه این است که هر کدام از ما می گوییم: ”اگر روز عاشورا ما بودیم، هیهات اگر حسین تنها می ماند”
مگر بعد از هزار و چهارصد سال صدای “هل من ناصر ینصرنی” مولا را نمی شنوی؟
انتقاد جدی امروز همه ایرانیان و ایمانیان این مرز و بوم، از نهادهای مسئول و نیروهای انتظامی، قضایی و امنیتی این است:
تا کی قرار است فرزندان این ملت، خواه از بین قاطبه عظیم ملت و خواه عدهای معدود که از سر غفلت فریب دنیامداران را خوردهاند، در سناریوهای شیطانیِ دغل بازان سیاسی کشته شوند تا این خدانشناسان بیخبر از دین ازکشتهها پشته بسازند و سپس ندای مضحک خون خواهی سر دهند؟
تا کی قرار است امنیت مردم و کسب و کارشان، فدای عدهای اوباشِ وحشی گردد؟
تا کی باید مسئولین ساکت بمانند و مماشات کنند؟ آنهایی که در 13 آبان شعار”نه غزه نه لبنان” سر دادند، در 16 آذر به عکس حضرت امام توهین میکنند و در روز عاشورا نه به نمادهای دینی که به ارکان دین، جسارت می کنند.
اینان همان ورثهی عدهای لامذهب لائیک هستند که در روزگاری نه چندان دور می گفتند: “علیه خدا هم، ما تظاهرات میکنیم”.
نظام اسلامی تا کجا قرار است از سر عطوفت و گذشت با این از خدا بیخبران، مماشات کند! به فرموده رهبر فرزانه انقلاب “برخی افراد ظاهراً خودشان اصرار بر فاصله گرفتن ازنظام و طرد شدن دارند. ”
آیا وقت آن نرسیده است که نظام اسلامی از موضع اقتدار، خواست ملت مسلمان و مؤمن ایران اسلامی را تحقق بخشد و این عناصر نه تنها ضد انقلاب بلکه ضد اسلام و ضد دین را مهار کرده و مجازات نمایند؟
قوه قضائیه کی قرار است، شعارهای زیبای خود را عملی کند و بعد از مدت ها در چهار چوب شرع و قانون خودی نشان دهد؟
تا همه باور کنیم که همه ما در برابر قانون برابریم! کی قرار است دست مفت خوری و طاغوت گری برخی آقایان و آقازادگان را بشکند؟
تا کی قرار است نظام اسلامی و مردم مؤمن آن در برابر عده ای مالِمردمخور و متکبر که خود را برتر و فراتر از قانون می دانند، مماشات کند؟
دل ما از برخی یاوران امام خمینی(ره) و یاران انقلاب هم که باید یار و یاور رهبری و نظام باشند خون است! که چرا صراحتاً فرزندانشان را از اغتشاش آفرینی و بی احترامی نسبت به قانون و ارکان نظام منع نمی کنند! و اگر کردهاند چرا هر مسألهای که پیش میآید یک سرِ آن، به عزیزان ایشان ختم می شود؟
جناب آقای هاشمی!
اگر هنوز امام برایتان عزیزند و هنوز به مقام ولایت عشق می ورزید صراحتاً از ورثههای محترم و محترمه برائت بجویید تا قانون تکلیف آنها را مشخص کند.
نیروهای امنیتی که خودشان میداند در پشت پرده صحنهگردانی شبکههای ماهوارهای، سازماندهی منسجم داخلی و شبکهای از تروریستها و سلطنتطلبهای سرخورده و … وجود دارد، چرا بعد از این 6 ماه، هویت آنها و وابستگیهایشان را برای مردم کاملا بازگو نمی کنند؟
و اما سخن آخر!
هر چند همه این تلاشهای حقیرانه، برای جلوگیری از ریزشهای مداومی است که جریان مدعی تقلب با آن روبرو است و تلاشی است برای زنده کردن یک جریان مرده و مطرود با کارهایی مثل کشتهسازی، اهانت به مقدسات و…، اما دو نامزد ناکامی که تمامی مرزهای قانون و خطوط قرمز را در نوردیده اند، باید مرز خود را با این جریانات قبیح و سکولار و لامذهب مشخص کنند!
لازم است این چند نفر! به عنوان رهبران نمادین این جریانات، مشخص کنند که آیا این قبیل کارها که بعد از انتخابات با شعارهای دشمن شادکن و اسرائیل پسند، آغاز شده، به تخریب اموال عمومی و مساجد و… کشیده و امروز با آتش زدن قرآن کریم و اهانت به عاشورا و… ادامه می یابد، به دستور و خواست آنهاست، یا نه؟
و اگر نیست به صراحت مرزبندی خود و برائتشان را به ساحت ملت بزرگ ایران اعلام کرده، از پیشگاه ملت و رهبری عذرخواهی کنند.
این عده معدود - که حلقه به گوش شیطان بزرگ و بوقهای تبلیغاتی آنها شدهاند - لازم است به آغوش مردم باز گردند و از کردههای خود توبه کنند، که درِ توبه، به روی همه بندگان خداوند باز است!
و اگر غلامی اسرائیل و BBC برای آنها ارزشمندتر است، به قول امام آزادگان «اگر دین ندارند، حداقل آزاده باشند» و با حمله به نمازگزارانی که قدرت دفاع ندارند یا پرت کردن انسانها از بلندی و یا وارد کردن آمپول های سمّی، بر خباثت و پست فطرتی خود تاکید نکنند!
به ملت بزرگ ایران هم بشارت می دهیم:
این عده معدود، همان پِرت 98/2 درصد سال 58 است، یعنی جزئی حقیر از همان 1/2 درصد، که به قول حضرت رهبری، در برابر ملت صفرند! و اگر نهادهای انتظامی و قضایی برخورد قاطع و شایسته را در یک زمان کوتاه انجام ندهند، فرزندان ملت، شخصاً با تأسی از امام و مقتدای شهید خود، غسل شهادت کرده و برای حفاظت از کیان اسلام و ولایت و حریم مؤمنان، اقدامات مقتضی را انجام خواهند داد.
همگان باید بدانند!
تهران تنها بخش کوچکی از ایرانست و :
این گردبادهای به غیرت در آمده مطیع رهبرند که طوفان نمی کنند
وگرنه لانه های این مزدوران را بر سر خودشان و اربابانشان یکسره خراب می کردند!
و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون
والسلام من التبع الهدی
انقلاب ما، پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است
به نام او که فرمود:
وَمَنْ
أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ
دین و آیین چه کسی بهتر
است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد
انقلاب ما، پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است، شما هم حاضرید برای اربابان غربیتان چند کشته بدهید؟
تقصیر خودشان نیست. لقمه حرام که در بطونشان جا خوش کند، آن می شوند که در روز عاشورا به رقص و پایکوبی بپردازند.
بعد از گذشت نزدیک به 1400 سال، پا جای پای عبیدالله و شمر گذاشتند.
باید هم که چشمشان این میلیون ها نفری را که در سراسر کشور، خود را برای فدایی شدن در راه دین و ولایت آماده جانفشانی کرده اند، نبینند.
بله. همان طور که بی.بی.سی . امریکا و فرانسه و اسرائیل و سردمداران فتنه گران ادعا می کنند، "تظاهرات حکومتی" ملت ایران در سراسر کشور، از دورترین شهرستان و روستا گرفته تا مرکز پایتخت تهران، در سوگ اباعبدالله (ع) برپا شد.
واقعا در این زمانه، کدام حکومت را در سرتاسر جهان می توان یافت این هنر را دارا باشد که در عرض دو سه روز، چنین راهپیمایی عظیمی در کشوری به این وسعت با متنوع ترین طوایف، قومیت، زبان و فرهنگ و حتی اقلیت های مذهبی، برپا کند؟
واقعا این رسوا شدگان، لحظه ای با خود نمی اندیشند که حکومتی که این جماعت چندین میلیونی از مردم را با اشاره ای بتواند به خیابان ها بکشاند، چقدر باید برای مردمش، و مردم برای آن حکومت عزیز باشند؟!
کاری ندارد. آمریکا یا آلمان یا فرانسه و هر مدعی دیگر، یک بار امتحان کنند تا ببینند واقعا مردم شان حاضرند برای حفظ نظام شان به صحنه بیایند و از جان مایه بگذارند؟
آری! ما افتخار می کنیم که بگوییم راهپیمایی میلیونی مان "حکومتی" بود.
راهپیمایی ای که هنوز ولی فقیه زبان نگشوده و اشارت نفرموده، این گونه ملت سینه چاک و بی تاب به خیابان ها ریختند، پس اگر مولای عشق لب تر کند، چه خواهد شد؟!
الله اکبر
مگر ما چه داریم غیر از حکومتی امام زمانی (عج)؟
مگر ما به چه می توانیم تکیه کنیم جز حکومت ولایی؟
مگر افتخار به حکومتی که حاضریم جان ناقابل خویش را در راه ثباتش فدا کنیم، زشت است؟
مگر نظامی که برایش بیش از 300 هزار شهید تقدیم شده است تا 30 سال در برابر عظیم ترین تهاجم وحشیانه و توطئه ها قد خم نکند، افتخار ندارد که برایش به خیابان ها برویم؟
ما 300 هزار شهید دادیم تا امامی چون خمینی کبیر (ره) رهبرمان گردد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا حکومت ظلم را در این مملکت سرنگون کنیم.
ما 300 هزار شهید دادیم تا بیش از 8 سال در برابر تهاجم و تجاوز وحشیانه صدام به پشتوانه همه قدرت های ظالم، بایستیم و وجبی از خاک وطن به دشمن نبازیم.
ما 300 هزار شهید دادیم تا مولای عشق مان "حضرت آیت الله خامنه ای" سکان هدایت انقلاب اسلامی را در ایام بحرانی و توطئه باران دشمنان، در دست گیرد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا قدم آمریکا و انگلیس و روس و فرانسه، در این خاک پاک قلم گردد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا آمریکا و مزدورانش، از ملت ایران عصبانی باشند و از این عصبانیت بمیرند.
ما 300 هزار شهید دادیم تا بدون هر گونه حمایت شرق و غرب، کمونیسم و امپریالیسم، انقلاب مان را فقط و فقط با تکیه بر اسلام و با هدایت امامی عظیم، به پیروزی برسانیم.
ما 300 هزار شهید دادیم تا اصل 110 ولایت فقیه در قانون اساسی کشورمان چون گوهری بدرخشد، ثابت و مقدس گردد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا 30 سال انقلاب اسلامی مان را بیمه کنیم.
ما 300 هزار شهید دادیم ...
...
هنوز هم تک تکمان حاضریم آخرین قطرات خون خویش را به پای نطام اسلامی و ولایت فقیه فدا کنیم؛ که این را تا به امروز ثابت کرده ایم.
اما شما ...
شما برای شورش سبز، جنبش اصلاحات یا هر چه که اسمش را می گذارید، با وجود همه حمایت های مالی، مادی، جنسی و ... همه قلدرها و ظالمان جهان - که 30 سال آرزوی چنین فتنه ای را می کشیدند - برای این که حکومتی که به قول شاعر دل سوخته، احمد عزیزی" پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است و هیچگاه شکست نخواهد خورد"، به خواست شما و میل اربابان غربی تان مثلا تغییر کند، حاضرید چند کشته بدهید؟
این گوی و این میدان.
به نقل از : وبلاگ خاطرات جبهه
عروس بدان! یا جوابیه ای برای آقای مُحمَل باف گوش مخملی!
به نام او که فرمود:
إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ
اگر شما درد مىکشید، آنان [دشمنان و کافران نیز] درد مىکشند
حال آنکه شما ازخدا امید دارید که آنهاندارند
خب!
متاسفانه فعلا عملی کردن قولی که درباره مطلبی در مورد وقایع اخیر، داده شده بود، میسر نشده، نمی دونم شاید قسمت نیست.
علی الحساب پی نوشتی برای نامه سرگشاده دبیر انجمن نویسندگان و شاعران سراسر کشور جناب آقای ناصر عزیز خانی با عنوان" مخملباف حَمّالة الحطبِ سینماهای هر جایی غرب" نوشته شده است را پست می گذارم که آن را در اعتراض به نامه محسن مخلباف در هتاکی به مقدسات نظام نوشته اند
متن این نامه را می توانید از اینجا بخوانید
پی نوشتی برای آقای مُحمَل باف ِگوش مخملی
که علاقه بسیاری به چیزهای مخملی علی الخصوص کودتاهای آن، دارند
یکبار سر کلاس، یکی از اساتید شروع کردند به گفتن از فیلم"سکس و فلسفه" یا یک فیلم دیگر که دقیق یادم نیست و گفتند این فیلم آقای مُحمَل باف! . . .
آن زمان خیلی به من برخورد، چون اسم او را که در کتاب ادبیات سال دوم دبیرستان بارها و بارها به عنوان یکی از "کارگردانان به نام ایران" خوانده بودم! برایسم سخت بود ببینم که به او که هم ردیف! مرحوم علی علی حاتمی و .... بود توهین شود.
گفتم عجب استاد تندرو و رادیکالی هست این!
اما بعدها که شاهکارهای! او را که در همگی همیشه حرفی از "سکس" هست و اصلا کل فیلم بر مدار آن می چرخد - حیف که از فروید و اعقاب فروید متنفرم و از نظریاتش البته! و گرنه به عقیده آن....(بخوانید آن انسان سه نقطه!) همه این اقدامات از عقده هایی جنسی ناشی می شود که ریشه در دوران کودکی یا جوانی داشته اند... - و سناریوی آن ها هر روز قبیح تر و بی حیاتر از دیروز می شوند را می دیدم، بیشتر به آن استاد چند ماهه! عتقاد پیدا می کردم! و پیش خودم شرمنده تر می شدم
راستی!
این آقای به ظاهر روشن فکر!- که از آن، پاپیون و سکس و اباحه گری و اوباشگری آن را خوب بلدست! و به آنها سخت هم! مقّیدست- چه خیال کرده است یا خود را چه چیز! تصور کرده است که جرات می کند به جای ملت بزرگ ایران و هفتاد ملیون مردم رشید آن، در آستانه ی متعفن شیطان بزرگ، دم تکان دهد و به غلط کردن بیفتد!
اصلا کدام خری! - حتما بنده را می بخشید که واژه جایگزین بهتر و گویاتری سراغ ندارم - او را نماینده ایران کرده است؟
اگر ایشان به چیز خوردن! افتاده اند آزادند خودشان و حنا جانشان - دختری در نمی دانم کجا! - هر قدر می خواهند بروند با هر که دوست دارند هر چه قدر که می خواهند بخورند و نشخوار کنند و دم تکان دهند برای اربابانشان، اما هیهات اگر به جای مردم ایران و به نمایندگی از مردمان مومن آن، افاضه ای فرمایند!( افاضه در اینجا از ریشه افتضاح نیست! )
دست آقای عزیز خانی هم درد نکند!
آدمی وقتی می بیند هنوز هنرمندانی هستند که غیرت دینی دارند و عرق ملیشان هنوز می جنبد، به خودش می بالد و امیدوار می شود که "هنوز همه هنرمندان ما دچار غرب زدگی - بر وزن جو زدگی یا سبز زدگی (البته از نوع لجنی آن) - نشده اند!" .
چقدر خوبست وقتی آدمی می رود و هرچه فریاد دارد بر سر آمریکا و نوکرانش می کشد!
بعد از این دو سه روز خون به جگر شدن ها! این نوشته را شاید بشود بد مستی حاصل از این فریاد ها تعبیر کرد
دعایمان که می کنید؟
جرزن ها به بهشت نمی روند
حتی اگر از شنبه تا پنج شنبه نماز جمعه بخوانند
و برای قبولی نذر خواهر "هیلاری"
و به نیت چهارده معصوم
از فرمانیه تا "خیابان چهاردهم"(?) واشنگتن دی سی، شنبلیله بکارند
جرزن ها به بهشت نمی روند
حتی اگر در لیله الرغائب
با توسل بر پیامبران بی پیام،
و معصومین گناهکار "سروش" آورده،
همه امور را بر خدای خود پنداشته "ریچارد داوکینز"(?) تفویض نمایند
مردم "صحیفه" نخوانده اند
ولی امام و انقلاب را خوب می شناسند
مردم عوامند
ولی دشمن را به اشتباه نمی گیرند
حتی اگر "کلینتون" کشکول به دست،
در خاورمیانه دوره بیفتد
و "بوش" مدرسهء خیریه بسازد
حتی اگر "اوباما" کنار سفره افطار
برای اعتلای اسلام دست به دعا بردارد
و "مک کین" به مستحقین این ور آب
قربه الی الله چند میلیون دلار اعانه بدهد
حتی اگر مادام "آلبرایت"
از مامان شاهدخت عزیز بخواهد
سر نماز تسبیح هزار دانه بگرداند
و برای بالارفتن سهام سطل آشغالی "هالیبرتون"(?) کاری بکند
من می گویم شما
ولی شما به خود نگیرید و بخوانید آنها
به قول شما
مردم همان لشکر قابلمه به دستند
ولی پایش بیفتد با قابلمه بر فرقتان خواهند کوفت
و انقلاب را بیمه خواهند کرد
مردم بی سواتند
و سرشان به کار خودشان گرم است
ولی فرق سره را از ناسره می دانند
و دست خونی کاخ سفید را در "ناصریه"
و دست برخی را در جیب کاخ سفید
و برق شمشیر ابن ملجم را در تهران می بینند
مردم جوات و مواتند (?)
ولی معنای دروغ های مسلول ایران سل را می فهمند
و به کامبیز "شواردزینگر"
که نام خود را در المثنای چهارم شناسنامه اش، حاج عز الدین قصاب گذاشته
و هر شب به فتوای شیخ احمق "هاآرتص"
برای پیروزی سیاست های شهید "آبراهام لینکلن" عزیز، الله اکبر می گوید
اعتقادی ندارند
آری
حتی اگر عجوزه های خوش پوش بالای شهر دمق شوند
و سابرینا چند روز با پوستر تمام قد "داریوش" قهر کند
باز هم نظر باربرهای میدان تره بار به رأی هایشان عوض نخواهد شد
حتی اگر کامران کمر طلا
به نشانهء اعتراض
چراغ لامبرگینی سبز رنگ مدل 2008 باباش را روشن بگذارد
و سر راه "گودبای پارتی" آماندا باربی
به وانت اکبر بوقی، سبزی فروش سیار این روزها راه ندهد
باید واقعیت را قبول کرد
باید خود را گول نزد
باید تقصیر ها را گردن ترجمه نینداخت
باید مثل کبک سر در اینترنت فرو نبرد
و روشن فکرانه از نرم افزار "بابیلون" امید معجزه نداشت
باید پذیرفت که اگر "گوگل"
دری وری های خود را به زبان دری هم سرچ کند
و "بیل گیتس"
در نسخه تکمیلی "ویستا"
پارسی هخامنشی را هم پاس بدارد
و "جیم کری"
در اینترنت دنبال گرل فرند پرشین هم بگردد(?)
باز هم "زبان گنجشک" های دودی میدان راه آهن،
زبان فخیم "عرعر" های پرورشی شمال شهر را نمی فهند
باید قبول کرد زبان "تهرانی" با "تیرونی" دوتاست
و تیرونی ها با تیکه کلام های تهرانی و تیک های هیستیریک شمال شهر بیگانه اند
همانگونه که گردن های ضخیم
یک عمر چاک انگشتان عباس واکسی را باور نکردند
و نفهمیدند برای ترجمه درد هایش
آب دهان او از هر رسانه ای رساتر است
و قسط های عقب افتاده
برای پریشاندن شب هایش
از همهء نقش های خفن "آنتونی هافکین" خوفناک تر بوده اند(?)
باید واقعیت را پذیرفت
باید واقعیت را چه با وافور، چه در زرورق استنشاق کرد
باید واقعیت را یک نفس رفت بالا
یا حداقل تزریق کرد
واقعیت این است که واقعیت تلخ است
واقعیت این است که واقعیت در روزنامه ها نیست
و سایت های خبری در هپروتند
واقعیت این است که مجلات رنگی
از اوضاع سیاه و سفید مردم بی خبرند
واقعیت این است که روزنامه ها
از "تروتسکی" و تقلب و "ابوغریب" و "گوآنتانامو" دفاع می کنند
و نسبت به افزایش زاد و ولد موشها هشدار می دهند
و مردم را از آنفولانزای خوکی می ترسانند
حال آنکه نمی دانند کمی دورتر از میدان شوش
مردم در شش و هشت زندگی خود مانده اند
و بعضی از خجالت دختران دم بخت دق می کنند
واقعیت این است که تمام اتوبان های شهر
سالوسانه به سمت "دارآباد" می لغزند
ولی کوچه های زخم دار جنوب شهر آباد نمی شوند
واقعیت این است که در اداره ها
پودمان های آموزشی چند برابر شده اند
ولی هیچ پمادی ترک دستهای ننه رقیهء لیف باف را دوا نکرده است
واقعیت این است که شهرداری منطقه دو
برای زیبایی شبهای پارک ملت آب نما میسازد
ولی در رباط کریم و حومه نامبیایی برپاست که بیا و ببین
واقعیت این است که خیابان های "فرمانیه" و "قیطریه" و" آجودانیه" نورباران است
ولی کارگرهای "شهر ری" از شرمندگی دست های خالی،
در پناه ظلمات آخر شب یواشکی وارد خانه ها می شوند
اما حالا دیگر همه چیز فرق کرده است
انتخابات ید بیضاء کرده
و عصای موسی
همهء ساحران و طنابهایشان را باهم خورده است
حالا دیگر سپورهای شهرداری
بر سفرهء شرخر های از خدا بی خبر شوریده اند
و نان دریوزه های حزبی و روسپیان سیاسی آجر شده است
باید باور کرد که دیگر دعوا بین چپ و راست نیست
که بین جیب های گشاد و دست های خالی است
و جیب برها
حتی اگر همه اموال دولتی را وقف نمایند
و مثل کفتارهای "گینه بیسائو"،
نعش کفترهای بی صاحب را بالا بیاورند
باز حسابشان با کرام الکاتبین است
و دروغ گوها
حتی اگر از جکوزی خانه های خود
گورهای دست جمعی و لیست های هفتاد و دو نفر استخراج کنند
و برای خالی نبودن عریضه،
از ماتحت بیچاره های کهریزک خرج نمایند
باز نمی توانند از عدالت فرار کنند
آری این روزها برای فرار از عدالت
دیگر از عورت عمروعاص بی حیا هم کاری ساخته نیست
----------------
(?) خیابان چهاردهم واشنگتن دی سی خیابانی است که یک سمت ان کاخ سفید قرار گرفته است
(?) ریچار داوکینز نویسنده کتاب پندار خدا و بوده و در این کتاب خدا را آفریده توهم انسان می داند
(?) سهام سطل آشغالی سهام بی ارزشی است که ارزش معاملاتی و بورسی نداشته و به همین دلیل به این نام معروف شده اند.
(?)اشاره به شعار طرفداران موسوی در انتخابات که می گفتند "هرچی جواد مواده دنبال احمدی نژاده"
(?) اشاره به فیلم یس من " آقای بله" جیم کری که در صحنه ای از ان بازیگر نقش اول در حال جستجوی دوست دختر ایرانی در اینترنت است.
(?) بازیگر فیلم های ترس ناک مثل سکوت بره ها و . . .
به نقل از سایت انصار نیوز
آقای موسوی لطفا مردم ایران را ببخشید
به نام او که فرمود:
" ان اکرمکم عند الله اتقیکم "
من عذر می خواهم.
مطالب و سرفصل های زیادی برای نوشتن هست اما در پیچ و تاب فکر کردن و تحلیل کردن، آنچنان این اراده نوشتن مستهلک می شه که دیگه چیزی برای نوشتن باقی نمی مونه!
بگذریم! مطلبی جالبی رو از سایت تریبون ( با اندکی تغییر البته) که برای بنده جالب بود رو بر خلاف روال عادی این وبلاگ Share کنم تا بقیه هم بخونن و احیانا لذت ببرن:
- من از طرف آقای احمدی نژاد، از آقای موسوی عذر می خواهم که با حضور صادقانه و مقتدرانه خودشان مانع از کسب رای لازم برای ریاست جمهوری ایشان شدند
- من از طرف همه کسانی که به آقای احمدی نژاد رای داده اند، از کسانی که به آقای موسوی رای داده اند عذر می خواهم که چرا دو سوم از یک سوم بیشتر است.
- من از طرف همه روستاییان و شهرستانی های مناطق محروم، از بالاشهری ها به ویژه بالاشهرنشین های تهرانی عذر می خواهم که به آقای موسوی رای نداده اند.
- من به عنوان یک تهرانی از طرف مردم مختاری و جوادیه و شوش، از ساکنان محترم ولنجک و ونک و شمرون عذر می خواهم.
- من به عنوان یک مشهدی از طرف بچه محل های گلشهر و سیّدی و طلاب، از اهالی محترم و متشخص سجادشهر و امامیه و آب و برق عذر می خواهم.
- من به عنوان یک تبریزی از طرف مردم شتربان و منجم و ارم از اهالی محترم ولی عصر و باغمیشه و گلشهر عذر می خواهم.
- من به عنوان یک اصفهانی از طرف مردم زینبیه و حصه از ساکنین عالی مرداویچ و چهارباغ عذر می خواهم.
- من به عنوان یک ایرانی از طرف مردم کهنوج و عنبرآباد کرمان، از آقای میرحسین موسوی عذر می خواهم که به موج سبز نپیوستند.
- من از طرف مردم لرستان و آذربایجان، از دکتر زهرا رهنورد عذر می خواهم که بر خلاف توقع ایشان، قبیله گرایی و نژادپرستی نکرده اند و بر اساس مصلحت شان تصمیم گرفته اند.
- من از طرف شورای نگهبان از اوباما و نتانیاهو عذر می خواهم که به محض مشخص شدن نتیجه انتخابات به نفع احمدی نژاد، اعتبار انتخابات ایران را لغو نکرده است.
- من به طور کلی عذر می خواهم و امیدوارم اغتشاش گران محترم به من و سایر مردم فرصت دهند تا بار دیگر پیش از رای دادن، نظر آنان را جویا شویم.
- من اساساً عذر می خواهم و تعجب می کنم چرا به خاطر این که به احمدی نژاد رای داده ام، خدا مرا به سنگ و چوب تبدیل نکرده است!
- . . . من همچنان عذر می خواهم.
به نام او که فرمود
"تعزّ من تشاء و تذّل من تشاء"
درود خداوند بر ملت شریف ایران
یکبار دیگر اقیانوس پرخروش ملت ایران همراه و هم دل، در حماسه ای عظیم، از آزمون بزرگ عزت و اقتدار، سربلند بیرون آمدند که هنوز هم جهانیان انگشت به دهانِ حیرت مانده اند.
این بار مردم با حضور بیش از 80 درصدی خود، در انتخابات دهم ریاست جمهوری مجددا با آرمان های انقلاب و اسلام، و جمهوری اسلامی ایران اعلام همبستگی کردند.
این حضور پر نشاط که همراه با آرامش و متانت بود حاوی دو نکته اساسی است:
اول: یک "آری" دیگر به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران؛ در پاسخ کسانی که این انتخابات را رفراندومی برای نظام می دانستند.
دوم: حفظ امنیت و سلامت انتخابات توسط مردم؛ آنهایی که سودای تشنجات انتخاباتی را چه حین برگزاری و چه بعد از آن در نظر داشتند، با هوشیاری ملت تیزهوش ایران و هدایت های پدرانه مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)، دچار یاس و سرخوردگی شدند و حضور گسترده و آرام مردم جواب دندان شکنی برای همه این معاندان بود.
مردم هوشیار ایران یکبار دیگر نشان دادند، خوب می دانند دشمنان و وطن فروشان خائنی که از مملکت گریخته اند و در دامن شیاطین، به ملت و میهن خویش خیانت می کنند،دلشان برای اسلام و انقلاب نسوخته است، و همواره وقتی دشمنان و بوق های تبلیغاتی آنها حرفی می زنند، عکس آن را عمل می کنند چون می دانند، دشمن هیچ وقت خیر خواه کسی نخواهد بود.
ما نیز ضمن تقدیر و سپاسگذاری از ملت فهیم آذربایجان و ایران، به واسطه این مشارکت عظیم و این حضور دشمن شکن، پیروزی مطلق منطق و استدلال و صداقت را بر اهانت و فحاشی و عوام فریبیِ خدمتگزاران صادق اسلام و انقلاب، تبریک و شاد باش عرض می کنیم و 22 خرداد ماه سال 1388 را انقلاب سوم ملت ایران می دانیم. انقلابی که یادآور روزهای شیرین بهمن 57 و فروردین58 است.
با تشکر از تمامی کاندیداها و طرفداران آن ها با هر سلیقه و گرایشی که هستند، از آن ها می خواهیم با رعایت اصول دموکراتیک به خواست ملت ایران احترام گذاشته و همه با هم دست در دست هم دهیم و برای آبادانی و شکوفانی ملت ایران، و اعتلای نام ایران و ایرانی بر قله های افتخار جهان، تلاش کنیم.
از نیروهای انتظامی هم به عنوان حافظان نظم و امنیت، می خواهیم با آن عده معدودی که سعی در تلخ کردن شهد این پیروزی در کام ملت دارند و به فرموده مقام معظم رهبری" یا خائن اند یا بسیار غافل"، با صلابت و جدیت تمام برخورد کنند و اجازه ندهند شعبان بی مخ های نوظهور، آرامش کشور را خدشه دار کنند.
در پایان از رئیس جمهور منتخب جناب آقای دکتر احمدی نژاد که در یک رقابت نفس گیر و عادلانه با اقتدار تمام، به عنوان برگزیده ملت شناخته شد، و رکورد قبلی آمار یک رئیس جمهور را شکست، می خواهیم با قدرت هرچه تمام تر در تحقق شعار های داده شده بکوشند و بیش از پیش دستان نامحرمان را از جیب بیت المال کوتاه کرده با خائنین و ویژه خواران و عده ای که خود را برتر از مردم ایران می دانند، برخورد کنند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ