به نام او که فرمود:
"فاستقم کما أمرت ومن تاب معک ولا تطغوا إنه بما تعملون بصیر"
از خدا جوییم توفیق ادب / بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش در همه آفاق زد
باز گستاخان ادب بگذاشتند/ چون گدایان زله ها برداشتند
از ادب پر نور گشتست این فلک / وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بُد ز گستاخی کسوفِ آفتاب/ شد عزازیلی ز جرات رد باب
یک مقدمه تئوریک :
تفکر! لازمه یک انسانِ ذی شعورست، انسانی که مهمترین تمایزش با حیوان را همین تفکر و گویائی دانسته اند.
با گسترش ارتباطات و تحقیق دهکده جهانی مک لوهان، موج سوم تافلر و امواج بعدی در زندگی بشری؛ تفکر، تحلیل و بصیرت به جزئی لاینفک از زندگیِ انسانیِ آدم ها تبدیل شده است.
زمانی اگر در زندگی بشری، قدرت بازو معیار و ملاک برتری بود، زور و تفنگ تعیین کننده قدرت بود...
زمانی اگر ثروت حرف اول را در معادلات بشری می زد و با ثروت،قدرت به اجاره او در می آمد...
زمانی اگر فرانسیس بیکن، قدرت را در دانش می دانست(Power is knowledge)...
امروز در عصر انفجار اطلاعات، تفکر و تحلیل است که عامل اصلی قدرت محسوب می شو؛ اینکه کسی چگونه بتواند از میان دریای اطلاعات موجود و شتابنده هزاره سوم، بهترین، نزدیک ترین،خلاصه ترین و جامع ترین جواب و راه حل مناسب را برگزیند!
جهان امروز، دیگر جهان از بَر کردن اطلاعات نیست، امروز، عصر، عصر ِ اندیشه و خردباوری و روشن بینی است.عصر آزاد اندیشی و پرهیز از دُگم اندیشی هاست.
یک مقدمه پراتیک
صاحب این قلم، با تمام ایرادات، مضایق و احیانا اشتباهاتی که در مسیر "شدن" داشته است، به خود می بالد که در این بیست و اندی سال، همواره تلاش کرده است در سِلک کسانی نباشد که طوطی وار آنچه می بینند و می شنوند را تکرار کند! و با همه فراز و نشیب ها، امروز می تواند ادعا کند اندیشه هایش نه محصول خانواده است، نه محیط و نه پروپاگاندای بوق های دروغ پرداز! هرچند تاثیر دو عامل ابتدایی و حتی عامل سوم، بر هیچ کسی پوشیده نیست اما این تاثیر و تاثر ها سعی شده است آگاهانه باشد و از روی انتخاب. که همه اینها نه به واسطه این قلم حقیر و این اندیشه محدود، که همگی حاصل عنایات الهی است، که مارا از آنانی قرار نداد که چون بت پرستان ایمانمان را معطوف به کفر پدرانمان کنیم! و این شدن ماحصل تلاشیست برای آموختن مبانی و بنیاد های علوم در حد بضاعت این حقیر!هرچند این ظرف کوچک تهی، بسیار بسیار کوچکتر از عظمت مظروف است اما "لا یکلف الله نفسا الا وسعا"
"من نامه" نویسی را دوست نمی دارم اما این مقدمه تئوریک را برای عرایضات بعدی لازم می دانم:
ماجرا چیست:
با آغاز ماراتن انتخابات دهم و عطش نوشتن در این چند مدت ِ پرهیز، سعی شد آنقدر که وسع مطالعات اجازه می دهد، مطالبی را برای خودم یادداشت! کنم تا هم تمرینی برای ابراز عقیده باشد و هم محملی برای تضارب نظرات و جریان آزاد اطلاعات.
سعی شد آنچه گفته می شود بر اساس منابع در دسترس و ثقه باشد که مبادا راه به بیراهه بریم و قدمی از حق و عدالت دور بیفتیم. شور ِ جوانی را به شعور اندیشه سنجاق کردیم و مطالبی ایراد شد.
مخاطبان بسیاری هم جذب شدند!
تیپولوژی نظرات و سلوک رفتاری
اما آنچه دیدم سه ضد را( به اعتبار جناب مولانا که می فرمود:عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد) به یکجا در درون من ایجاد کرد:
اول: مسرت: از بابت اینکه دیگرانی شریک و ناقد اندیشه های این قلم اند.
دوم: تاسف: از بابت عده ای که بنیان مخالفتشان تنها بر پایه های اهانت و هتک حرمت و بی منطقی استوار بود
سوم: رضایت: از بابت اینکه تجربه ای جدید در برخورد با نظرات مختلف و شعارها به دست آوردم.
دیدن اهانت ها هرچند گاهی صاحب این قلم را آزرده خاطر می سازد اما خوشحالم که می توانم اندکی بفهمم چقدر سخت بود آغاز رسالت آخرین نبی؛ و چه میزان قوی بود ایمان کسانی که با کمی یاران و کثرت دشمنان حتی قدمی از ارزشها و اعتقاداتشان عقب ننشستند!
و خوشحالتر از بابت اینکه امروز وقتی پیامبر می فرماید:" در آخرالزمان امتی از امت من خواهند آمد که بی آنکه پیامبر خدا را دیده باشند، مومن اند" و اینکه " ایمان مسلمانان آخر الزمان بیشتر از مسلمانان صدر اسلام است" و.... می توانم کمی تصور کنم چرا؟
صاحب این قلم بر خود فرض می داند از همه کسانی که با نظرات خویش، راهی برای رویش های جدید در اختیار قرار می دهند تشکر کند، چه آنهایی که مشفقانه نصیحت می کنند و چه آنهایی که مغرضانه اهانت! و چه آنهایی که سعی در حمایت دارند!
باور دارم اهانت های بی دلیل و منطق، آدمی را به درست بودن مسیر امیدوارتر می کند و به بی محتوا بودن آن عده متحجر ِ خشک اندیش واقفتر!
اغلب نظر هتاکان را حذف نکرده ام تا منطق این فحاشان برای سایرین روشن باشد! و نیز جوابی هم برای آنها ندارم که با سکوت، هدیه این هتاکان را به خودشان باز پس می دهم.
و خدا را شاکرم که مارا در میان صراط های ضلال، به مستقیم ترین صراط خویش راهنما شد.
و شکر می کنم که "الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء".
و شکایت می کنم از این زمانه وانفسا، از این جهنم شیطنت و شیطانیت، این بهشت شهوت و شعار!
و می گویم " الهی أشکو الیک من کثرة أعدائی و قلة احبابی"
شکایت می کنم از عصر عصیان و غیبت! که امروز بی صاحب مانده ایم! که هر کس و ناکسی کمر به قتل عاشقان می بندد و باورهای دینی را با وقاحتی تمام اراجیفی قرون وسطایی می خواند! کسانی که آنقَدَر در منّیت خویش و نفس طغیان کرده امّاره خویش، غرق شده اند که دلهایشان سیاه و فطرتهایشان قلب شده است.
پناه می برم به خداوند از شر شیطان و نفسم، و کمک می خواهم از خدا برای ثبات قدم و داشتن یک زندگی آگاهانه، و صبر در برابر مصائب.
اما سخنی با دُهُل نشینان بی منطق!
راستی که قرار نیست مُطّلا ها همیشه محترم بمانند! همیشه و همیشه سنگ محکی هست که مشخص کند چه کسی باطل و بی محتواست و کدام طلای ناب و خالص.
همیشه معیاری وجود دارد که سره از ناسره باز شناخته شود.
همیشه جریاناتی اتفاق می افتد تا مشخص شود چه کسانی در پشت ظاهر فریبای! گفتگو و تساهل و تسامح، تنها به فکر انحراف افکار عموم هستند و وقتی کوچکترین اعتراضی به آنها می شود، چهره از نقاب ها بیرون می کنند و آن روی دیگرشان را نشان می دهند(برای آدرس این مطلب به آذر ماه 86، دانشگاه تهران، نشست آقای خاتمی با دانشجویان مراجعه فرمایید)
همیشه اتفاقاتی رخ می دهد تا آن مقدس نمایانی که ادعای تقواپیشگی و زهد می کنند، حتی از آوردن نام خداوند در اول صحبت هایشان یا خجالت بکشند و یا فراموش کنند که دومی اگر تاسف بارتر از اولی نباشد کمتر نیست( آدرس این ملطلب به مناظره آقای موسوی با آقای رضایی بر می گردد).
همیشه چیزهایی! پیش می آید که برخی مدعیان اخلاق، که صحبت کردن از افراد را در مواقع غیبتشان تقبیح می کنند و آن را بی تقوایی و غیر اخلاقی می دانند، ده دقیقه اول و 5دقیقه آخر یک مناظره(آدرس همان قبلی است) و تمام فرصت یک مناظره دیگر را ( مناظره آقای موسوی با آقای کروبی) را به وارد کردن اتهام، تخریب و هتک حرمت کسی کند که غایب است!
و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!
همیشه اتفاقاتی می افتد تا شعارهای "زنده باد مخالف" و یا ورژن های قدیمی تر آن"تحمل مخالف" با فحاشی و هتاکی های برای همه تعبیر شوند!
اتفاقاتی می افتد تا کمیته های جنگ روانی ستاد های انتخاباتی، شرّشان به خودشان برگردد و خود و حامیانشان رسوا شوند( به اخبار کشف چاپخانه های تکثیر انبوه عکس های پیش از انقلاب! بزرگترین زن روشنفکر ایران رجوع کنید)
چیزهایی پیش می آید که مصرع ِ "ادب ِ مرد به از دولت اوست" تعبیر شود وقتی کسی در برابر تذکر قانونی مجری برنامه ای - بر می آشوبد و با عصبانیت، هرچه از دستش برمی آید می کند تا عقده های ذلت مناظره رو در رو را با محاکمه غیابی حریف، خالی کند( آدرس این ماجرا مناظره آقای موسوی و کروبی است)
و من فکر می کنم به کلام جناب مولانا:
باز گستاخان ادب بگذاشتند/ چون گدایان زله ها برداشتند
بی ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش در همه آفاق زد
و راستی!
و راستی ابرهای تیره هرچقدر هم که فراگیر،تهمت ها هرچقدر هم که بزرگ، و نقاب ها هر اندازه هم که باور پذیر باشند، اما سرانجام آفتاب حقیقت، برون خواهد آمد!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ