به نام او که
پشت و مشت همه خداجویان است
دنیا اگه تاریک شد دستای فانوس و بگیر
با من بیا که دیگه، چیزی نمونده از مسیر
سرما و سوز ِبرف رو، آهسته پشت سر بذار
حالا که وقت مرگ نیست، ما با همیم، طاقت بیار
طاقت بیار رفیق دنیا تو مشت ماست
طاقت بیار رفیقالله پشت ماست
طاقت بیار رفیق، ما هر دو بی کسیم
طاقت بیار رفیق، داریم می رسیم
با آرزوی رهایی! به امید رسیدن!
. . . تا درمان!!!
ـــــــــــــــــــــــ
پ.ن
ظاهرا این شعر از ترانه ایست که یکی از آوازه خوان های فراری( یا به قول خودی تر :مطرب) زحمتش را کشیده اند.
نمی دانم شاعر این بیت ها کیست ولی به نظرم می رسد، اما می دانم که این ترانه های بعد انتخابات! هم از آن چهارصد ملیون دلاری است که سنای آمریکا برای ایران تصویب کرد! در راستای جنگ رسانه ای و روانی!!!
این فتنه اگر برای خیلی ها آب نداشت! برای بعضی ها که نان داشت فراوان!!!
صرف نظر اینکه این شعر ها را یک وطن پرست مجاهدی که در راه دین و ایمان خود، جان و مال و آبروی خود را داده است، گفته است یا یک خائن فراری بزدلی که به دامن دشمنان این مملکت پناه برده است!، طبق گفته حضرت امیر به "ما قال" نگاه میکنم و نه "من قال".
هرچند فرآیند راحلیزاسیون نیز انجام شده است!
ـــــــــــــــــــــ
بعد نوشت:
مابعدالتحقیق والبجوهش* و ....(یاد محمد حان محترم آئینه بان مان به خیر)، دریافتیم این ترانه به نام "رفیق" از آفریده های آقای سیاه قمشه ای هست.
بعد از انتخابات دهم، و با طرح ریزی دشمنان مخصوصا آمریکای لعین و انگلیس خبیث و صد البته اختصاص بودجه های چند صد ملیونی(به دلار) برای براندازی تنها نظام مردمی،- که موی دماغ همه برنامه های این غلدرهای بی کلّه در دنیا و مخصوصا منطقه است- به شدت افزایش یافت.
دامن زدن به آشوب ها و دمیدن روحیه شجاعت و جنگاوری!!! در رجاله های بزدلی که از شهامت و شهادت تنها فیلم های رمبو! و افسانه های هری پاتر را در ذهن ها دارند! از اولویت های اصلی جبهه کفر و توطئه بود.
در این میان خوانندگان فراری و مطرب های آس و پاس ِ شیره ای و بنگی هم وارد کارزار شدند و شروع کردند! به تزریق! اما این بار تزریق روحیه!!!
چقدر خنده آورست!
وقتی همه افتخار آن ها به آفتابه( خورشید اینها آخر زن است!) ایست که شیری را نگه داشته است. چه حقیر و کوچکند راستی!!!
و چه خوشبختیم ما، که پشتمان به الله گرم است! او که "رب السماوات والارض" است.
ما که به پشتگرمیه همین الله، در برابر همه دنیای غرب ایستادیم و یک قدم هم عقب ننشستیم!
در برابر تیر مستقیم تانک سینه گشودیم و سیصد هزار لاله سرخ جوان را تقدیم الله و راه او کردیم.
به قول یکی از بزرگواران:
انقلاب ما، پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است، شما هم حاضرید برای اربابان غربیتان چند کشته بدهید؟
*. پژوهش
به دلت نگاه می کنند، نه کتابهایت
به نام او که فرمود:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین
خب شاید قدری عجیب باشد برایم پی نوشت در این تراشه های فکر!
راستش را بخواهید، این را برای وبلاگ دیگرم آماده کرده بودم! اما قسمت اینجا شد.
به دلت نگاه می کنند، نه کتابهایت
یا "حواریون از عیسی اطمینان قلبی می خواهند نه استدلال"
برداشت نخست:
ویتگنشتاین* مى گوید:
"آدم هایى که مدام سؤال مى کنند «چرا»، مانند جهانگردانى هستند که در مقابل ساختمانى ایستاده تابلوى اطلاعاتى آن را مى خوانند و چنان سرگرم خواندن تاریخچه ساختن آن عمارت مى شوند که از دیدن خود عمارت باز مى مانند"
به همین ترتیب، باید قائل شد که آدم هایى که مدام سؤال مى کنند :
"چرا خداوند زمین و آسمان ها را آفرید ؟"
"چرا انسان را آفرید"
"چرا بهشت و دوزخ آفرید "
و "چرا حساب و کتاب و میزان و عقاب وضع کرد "
و از دیدن خویشتن خویش و سؤال از چگونگى وضع قلب خود و هواى غالب بر قلب خود باز مى مانند.
برداشت دوم:
یَآ أیَّها الرَّسولُ لایَحزُنکَ الّذین یُسَرِعون فی الکُفر مِنَ الّذین قالوا ءَامَنَّا بِأفوَاهِهِم و لَم تُؤمِن قلوبُهم و مِنَ الّذین هادوُا سَمَّعونَ لِلکَذِبِ سَمَّعونَ لِقومٍ ءَاخَرینَ لَم یَأتوکَ …
“ای رسول! آنان که در کفر شتاب میورزند، از آنهایی که به زبان میگویند ایمان آوردیم و حال آنکه قلوب ایشان ایمان نیاورده است و نیز از آنهایی که جهود شدند و گوش بسیار شنوایی برای دروغها دارند و هم نیز گوش بسیار شنوایی برای قومی دارند که نزد تو نیامدند،… ترا اندوهگین نسازد و … “مائده 41
روشن است که ایمانآوردن و، در نتیجه، ایماننیاوردن امری کاملاً قلبی است. این قلب است که آراء و اندیشهها و، ایضاً، پیام پیامبران را میپذیرد یا رد و طرد میکند.
آیا ما سنتاً و جاریاً بر این تصور نبوده و نیستیم که انسان ابتدا تعقل میکند و - در نتیجه و به تبع آن - به چیزی ایمان میآورد؟
آیا ما سنتاً و جاریاً، مطابق منظر و دیدگاهی درباره معرفت، بر این اعتقاد نبودیم که باورکردن، اعتقادیافتن، پذیرفتن، و ایمانآوردن جملگی اموری یا مقولاتی معقول (عقلانی) هستند؟
آیا ما سنتاً و جاریاً، مطابق بینشی بسیار قدیمی، بر این باور نبودیم که انسان بنیاناً و بلکه تقویماً موجودی عقلی است؟ آیا این بینش با کتاب الله همخوانی دارد؟
برداشت سوم:
اُولَئِکَ الّذین لِم یُرِدِ اللهُ أن یُطَهِّرَ قلوبُهم لَهم فی الدُّنیا خِزیٌ و لَهم فی الاَخِرَهِ عذابٌ عظیمٌ
ایشان آنهایی هستند که خداوند نمی¬خواهد که قلوب ایشان پاک شود؛ و در نتیجه ایشان را در دنیا خواریی است و در آخرت عذابی عظیم" مائده:41
این بخش از آیه شریفه بوضوح نشان میدهد آنان را که خداوند نخواسته قلوب ایشان تطهیر شود در دنیا دچار خواری، و در آخرت گرفتار عذابی عظیم میشوند.
آیا آیه شریفه دلالت ندارد بر این که طهارت و پاکی انسان امری قلبی است؟
آیا آشکار نیست که طهارت قلب، نه طهارت هیچچیز دیگری، چه امر سرنوشتساز و تعیینکنندهای در حیات و ممات بشر است؟
برداشت چهارم:
قالوا نُریدُ أن نَّاکُلَ مِّنها و نطمَئِنَّ قُلوبُنا و نَعلَمَ أن قد صَدَقتَنا و نَکونَ عَلیها مِنَ الشَّهِدِین
“حواریون عیسی ابن مریم گفتند: میخواهیم از مائده بخوریم تا قلوب ما اطمینان یابد، و بدانیم که تو هر آینه راست گفتی و ما بر آن از گواهان باشیم” مائده 113
آیا آشکار نیست که اطمینان یافتن (یا یقین کردن) به امری یا چیزی یا نظر و عقیدهایی، امری کاملاً قلبی است؟
به راستی چرا حواریون از حضرت عیسی ابن مریم (علیه السلام) نخواستند که حضرتش برای ایشان استدلال کند؟
__________________________________
پ.ن
به نام خدا
*.
لودویک ویتگنشتاین فیلسوفی اتریشی بود که اساس فلسفه اش بر" درست فهمیدن لغات و معانی جملات " است.
البته او معمار هم بود و تا جایی که یادم می آید فقط یک! خانه ساخت، آن هم برای خواهرش!
و اگر یادم مانده باشد همه وسائل آن خانه را هم خودش طراحی کرد.
فکر می کنم که خواهرش درباره آن خانه گفته بود: اینجا خانه الهه هاست! و من نمی توانم در اینجا زندگی کنم
**.
این نوشته را از وبسایت واژگان واژگون به امانت گرفته ام. خداوند ایشان و ما را حفظ و هدایت فرماید انشاءالله
انقلاب ما، پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است
به نام او که فرمود:
وَمَنْ
أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ
دین و آیین چه کسی بهتر
است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد
انقلاب ما، پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است، شما هم حاضرید برای اربابان غربیتان چند کشته بدهید؟
تقصیر خودشان نیست. لقمه حرام که در بطونشان جا خوش کند، آن می شوند که در روز عاشورا به رقص و پایکوبی بپردازند.
بعد از گذشت نزدیک به 1400 سال، پا جای پای عبیدالله و شمر گذاشتند.
باید هم که چشمشان این میلیون ها نفری را که در سراسر کشور، خود را برای فدایی شدن در راه دین و ولایت آماده جانفشانی کرده اند، نبینند.
بله. همان طور که بی.بی.سی . امریکا و فرانسه و اسرائیل و سردمداران فتنه گران ادعا می کنند، "تظاهرات حکومتی" ملت ایران در سراسر کشور، از دورترین شهرستان و روستا گرفته تا مرکز پایتخت تهران، در سوگ اباعبدالله (ع) برپا شد.
واقعا در این زمانه، کدام حکومت را در سرتاسر جهان می توان یافت این هنر را دارا باشد که در عرض دو سه روز، چنین راهپیمایی عظیمی در کشوری به این وسعت با متنوع ترین طوایف، قومیت، زبان و فرهنگ و حتی اقلیت های مذهبی، برپا کند؟
واقعا این رسوا شدگان، لحظه ای با خود نمی اندیشند که حکومتی که این جماعت چندین میلیونی از مردم را با اشاره ای بتواند به خیابان ها بکشاند، چقدر باید برای مردمش، و مردم برای آن حکومت عزیز باشند؟!
کاری ندارد. آمریکا یا آلمان یا فرانسه و هر مدعی دیگر، یک بار امتحان کنند تا ببینند واقعا مردم شان حاضرند برای حفظ نظام شان به صحنه بیایند و از جان مایه بگذارند؟
آری! ما افتخار می کنیم که بگوییم راهپیمایی میلیونی مان "حکومتی" بود.
راهپیمایی ای که هنوز ولی فقیه زبان نگشوده و اشارت نفرموده، این گونه ملت سینه چاک و بی تاب به خیابان ها ریختند، پس اگر مولای عشق لب تر کند، چه خواهد شد؟!
الله اکبر
مگر ما چه داریم غیر از حکومتی امام زمانی (عج)؟
مگر ما به چه می توانیم تکیه کنیم جز حکومت ولایی؟
مگر افتخار به حکومتی که حاضریم جان ناقابل خویش را در راه ثباتش فدا کنیم، زشت است؟
مگر نظامی که برایش بیش از 300 هزار شهید تقدیم شده است تا 30 سال در برابر عظیم ترین تهاجم وحشیانه و توطئه ها قد خم نکند، افتخار ندارد که برایش به خیابان ها برویم؟
ما 300 هزار شهید دادیم تا امامی چون خمینی کبیر (ره) رهبرمان گردد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا حکومت ظلم را در این مملکت سرنگون کنیم.
ما 300 هزار شهید دادیم تا بیش از 8 سال در برابر تهاجم و تجاوز وحشیانه صدام به پشتوانه همه قدرت های ظالم، بایستیم و وجبی از خاک وطن به دشمن نبازیم.
ما 300 هزار شهید دادیم تا مولای عشق مان "حضرت آیت الله خامنه ای" سکان هدایت انقلاب اسلامی را در ایام بحرانی و توطئه باران دشمنان، در دست گیرد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا قدم آمریکا و انگلیس و روس و فرانسه، در این خاک پاک قلم گردد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا آمریکا و مزدورانش، از ملت ایران عصبانی باشند و از این عصبانیت بمیرند.
ما 300 هزار شهید دادیم تا بدون هر گونه حمایت شرق و غرب، کمونیسم و امپریالیسم، انقلاب مان را فقط و فقط با تکیه بر اسلام و با هدایت امامی عظیم، به پیروزی برسانیم.
ما 300 هزار شهید دادیم تا اصل 110 ولایت فقیه در قانون اساسی کشورمان چون گوهری بدرخشد، ثابت و مقدس گردد.
ما 300 هزار شهید دادیم تا 30 سال انقلاب اسلامی مان را بیمه کنیم.
ما 300 هزار شهید دادیم ...
...
هنوز هم تک تکمان حاضریم آخرین قطرات خون خویش را به پای نطام اسلامی و ولایت فقیه فدا کنیم؛ که این را تا به امروز ثابت کرده ایم.
اما شما ...
شما برای شورش سبز، جنبش اصلاحات یا هر چه که اسمش را می گذارید، با وجود همه حمایت های مالی، مادی، جنسی و ... همه قلدرها و ظالمان جهان - که 30 سال آرزوی چنین فتنه ای را می کشیدند - برای این که حکومتی که به قول شاعر دل سوخته، احمد عزیزی" پشتش به کوه بهشت زهرا (س) گرم است و هیچگاه شکست نخواهد خورد"، به خواست شما و میل اربابان غربی تان مثلا تغییر کند، حاضرید چند کشته بدهید؟
این گوی و این میدان.
به نقل از : وبلاگ خاطرات جبهه
لیست کل یادداشت های این وبلاگ